به گزارش «دنیای بورس» به نقل از دنیای اقتصاد، ویروس کرونا در حال انتشار در بزرگترین شهرهای آمریکاست و همچنان در حال سرایت به حومهها و مناطق روستایی این کشور است. این ویروس میلیونها نفر از شهروندان را مبتلا کرده و بیش از ۳۴ هزار نفر را به کام مرگ فرستاده است. با این حال، ترامپ هفته جاری دستورالعملهایی برای بازگشایی اقتصاد و از سرگیری فعالیتهای اقتصادی پیشنهاد داد و مطرح کرد که بخشی از کسبوکارها در ایالاتمتحده بهزودی فعالیت خود را از سر میگیرند.
چند هفتهای است که دیدگاه دولت نسبت به این بحران و آیندهمان متلونتر از دیدگاه مشاوران پزشکی دولت و بهطور کلی دانشمندان بوده است.
«دونالد. جی. مک نیل» در گزارش ۱۹ آوریل برای نیویورکتایمز نوشت، در حقیقت برای کسی روشن نیست که بحران ما را به کجا خواهد برد. بیش از ۲۰ متخصص در زمینههای بهداشت عمومی، داروسازی، اپیدمیولوژی و تاریخ دیدگاههای خود در مورد آینده را در مصاحبههایی مفصل ابراز کردهاند. چه زمانی میتوانیم از خانهمان خارج شویم؟ چقدر با تولید واکسن فاصله داریم؟ چگونه ویروس را از خودمان دور سازیم؟
برخی تصور میکردند که نبوغ آمریکایی ممکن است پیشرفتهایی برای کاهش آلام ناشی از این ویروس بیابد. آنها میگویند مسیر پیشرو به مولفههایی بستگی دارد که بیتردید دشوار اما عملی و قابل انجام هستند: یک رویکرد کاملا متلون برای بازگشایی، آزمایشهای گسترده و نظارت، درمانی که کارگر باشد، منابع کافی برای ارائهدهندگان مراقبتهای بهداشتی و در نهایت یک واکسن موثر.
با این حال، غیرممکن است که از پیشبینیهای تیره و تار برای سال آینده اجتناب کنیم. بیشتر متخصصان میگویند که رویکرد ترامپ در کنفرانسهای خبریاش – اینکه قرنطینه بهزودی خاتمه خواهد یافت، اینکه قرصهای مراقبتی تقریبا در دسترس هستند، اینکه استادیومها و رستورانها بهزودی بازگشایی میشوند- در پیش گرفته بیشتر به فانتزی و خیالپردازی میماند.
دکتر «هاروی. وی. فاینبرگ»، رئیس سابق آکادمی ملی داروسازی، میگوید:«با آیندهای محزون طرفیم.» او و دیگرانی مانند او جمعیتی نگران و مغموم را پیشبینی میکنند که ماههاست در درون خانهها محبوس شدهاند و برخی هم که آسیبپذیری بیشتری دارند ممکن است مدت بیشتری در قرنطینه بمانند.
آنها ابراز نگرانی میکنند که واکسن ابتدا دانشمندان را ایمن خواهد کرد، اینکه شهروندان خسته با وجود خطرات محدودیتها را کنار خواهند گذاشت و اینکه ویروس از این پس با ما خواهد بود. دکتر «ویلیام شافنر»، متخصص داروهای پیشگیری در دانشکده پزشکی دانشگاه واندربیلت، میگوید: «دیدگاه خوشبینانه من این است که این ویروس تا تابستان بساطش جمع خواهد شد و واکسن همچون شوالیه سر خواهد رسید. اما در حال آموختن این مساله هستم که از طبیعت خوشبینانه خودم محافظت کنم.» اکثر کارشناسان معتقدند که پس از پایان بحران، کشور و اقتصاد به سرعت جانی دوباره خواهند گرفت اما هیچ راهی برای اجتناب از دورهای از «درد شدید» نخواهد بود.
آمریکاییهای بیشتری خواهند مُرد
«کووید- 19»، بیماری که از کرونا بهوجود آمده، مسلما علت اصلی مرگ و میرهای فعلی در ایالاتمتحده است. از 7 آوریل به اینسو، این ویروس تقریبا روزانه 1800 آمریکایی را کشته اما آمار رسمی ممکن است کمتر از این تعداد باشد. گزارشگر نیویورکتایمز میافزاید، برای مقایسه، بیماریهای قلبی روزانه 1774 آمریکایی را میکشد و سرطان هم روزانه 1641 نفر را به کام مرگ میفرستد. بله، منحنیهای ویروس کرونا روند صعودی دارد. پذیرشهای بیمارستانی اندکی در نیویورک- مرکز این اپیدمی- انجام میگیرد و تعداد معدودی از بیماران «کووید- 19» در «آی.سی.یو»ها هستند. شمار تلفات روزانه همچنان ناخوشایند است اما ظاهرا دیگر افزایش نیافته است.
مدل اپیدمیولوژیکی که غالبا مورد اشاره کاخ سفید است از سوی انستیتوی دانشگاه واشنگتن برای اندازهگیری و ارزیابی سلامت تهیه شده که پیشبینی میکند تا نیمه تابستان 100 تا 240 هزار نفر جان خود را از دست خواهند داد. این رقم اکنون 60 هزار نفر است. اگرچه این خبری دلگرم کننده است اما نگرانیهای مهمی را هم در خود پنهان دارد. طرح افکنی این انستیتو که از 4 اوت شروع شده فقط موج اول این اپیدمی را توصیف میکند. بدون واکسن، انتظار میرود که این ویروس تا سالها به گردش و چرخش خود ادامه دهد و به مرور زمان میزان مرگ و میرها افزایش خواهد یافت.
دستاوردهایی که تا امروز به دست آمده است فقط با تعطیلی کشور حاصل شده؛ وضعیتی که نمیتواند بهطور نامحدود ادامه یابد. برنامه «مرحله بندی» کاخ سفید برای بازگشایی اقتصادی بیتردید آمار مرگ و میر را افزایش خواهد داد. تنها امید این است که شاید بتوان تلفات را به حداقل رساند. حدس و گمانها از اینکه چه تعداد از آمریکاییها خواهند مُرد بسیار متفاوت است اما همگی آمارهایی دلهرهآور هستند.
متخصصان مختلفی که از سوی «مرکز کنترل و پیشگیری بیماریها» (CDC) در ماه مارس مورد مشورت قرار گرفتند پیشبینی کردند که این ویروس در نهایت میتواند 48 تا 65 درصد آمریکاییها را مبتلا کند با نرخ تلفات زیر یک درصد و ممکن است تا 7/ 1 میلیون نفر از کل آمریکاییها را به کام مرگ بفرستد البته اگر کاری برای پیشگیری از شیوع این ویروس صورت نگیرد. مدلی که از سوی محققان «امپریال کالج لندن» - که ترامپ بارها به آن اشاره کرده- در ماه مارس مطرح شد پیشبینی کرد که با همین شرایط، 2/ 2 میلیون مرگ در آمریکا تا ماه سپتامبر رخ خواهد داد. این در حالی است که در جنگ جهانی دوم حدود 420 هزار آمریکایی جان خود را از دست دادند.
دادههای محدود از سوی چین هم دلسرد کننده است. اپیدمی (فراگیری) آن – لااقل تا این لحظه- متوقف شده و تقریبا در موج اول تمام مبتلایان یا مردهاند یا بهبود یافتهاند. چین بهطور رسمی حدود 83 هزار مورد ابتلا و 4632 مورد مرگ را گزارش کرده است که نرخ تلفاتی بالاتر از 5 درصد است. دولت ترامپ البته آمار دولت چین را زیر سوال برده اما خود آمار جدیدی در این رابطه [منظور در مورد ادعاهای چین] ارائه نداده است. نرخ مرگ و میر به شدت به چگونگی بستری شدن در بیمارستانها و درصد آزمایش بیماران دارد.
براساس آمار «مرکز گزارش پزشکی مبتنی بر شواهد» [a Center for Evidence-Based Medicine]، نرخ مرگ و میر تخمینی در چین در هفته اول ژانویه 17 درصد بود- یعنی زمانی که ووهان در آشوب و اضطراب بود- اما در اواخر فوریه به 7/ 0 درصد رسید. در آمریکا، بیمارستانها در چند شهر از جمله نیویورک، در آستانه هرج و مرج قرار گرفتند. مقامهای ووهان و نیویورک وقتی دریافتند که بسیاری از مردم در خانه به خاطر کووید -19، سکتههای قلبی و مغزی یا دیگر بیماریها جان خود را از دست دادند یا به این خاطر که آمبولانسها هرگز به سراغ آنها نرفتند میمیرند، باید آمار رو به بالای مرگ در این هفته را مورد بازنگری قرار دهند. اگر ندانید که چه تعداد انسان مبتلا شدهاند، نمیدانید که این ویروس چقدر مرگبار و کشنده است.
فقط زمانی که دهها هزار آزمایش پادتنی انجام شود، درخواهیم یافت که چه تعداد ناقل خاموش در ایالاتمتحده وجود داشتند. مرکز CDC اعلام کرده است که این آمار شاید 25 درصد از کسانی است که تست مثبت داشتهاند. محققان ایسلندی میگویند این رقم شاید دو برابر باشد. چین هم در حال بازنگری در آمار و ارقام خود است.
در ماه فوریه، یک مطالعه نشان داد که فقط یک درصد از موارد در ووهان نشانه داشتند. تحقیقات جدید میگوید که شاید 60 درصد نشانه داشتند. دانش ما از این شکاف آماری آنقدر وسیع است که نمیتوانیم آمار دقیقی از فراگیری آن داشته باشیم. دکتر «آنتونی. اس. فائوچی»، مدیر موسسه آلرژی و بیماریهای عفونی آمریکا و مشاور علمی کاخ سفید در ماجرای مبارزه با کرونا، میگوید: «تمام مدلها فقط مدل هستند. وقتی دادهها را دریافت کردید، آنها را تغییر دهید».
ممکن است خبرهای خوبی در مورد این ناسازگاری [آماری] وجود داشته باشد: ویروسی که در حال جهش است میتواند نشانههای کمتری داشته باشد. در فیلمها، ویروسها کشندهتر میشوند. در واقعیت، آنها معمولا کمتر کشنده میشوند زیرا خصوصیت بدون علامت به میزبانهای بیشتری میرسد.
حتی ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی در نهایت در آنفلوآنزای فصلی H1N1 محو شد. با این حال، در حال حاضر دقیقا نمیدانیم که این ویروس چقدر قابل سرایت یا مرگبار است اما کامیونهای یخچالداری که خارج از بیمارستانها پارک شدهاند آنچه را که باید بدانیم به ما میگویند: این ویروس به مراتب بدتر از آنفلوآنزای فصلی است.
تحلیل جوزف نای درباره پیامدهای جهانی بحران کرونا
اقتصادنیوز نیز نوشت: جوزف نای، استاد دانشگاههاروارد در یادداشتی در «فارنپالیسی» تصویر خود از جهان پساکرونا را ترسیم کرد. این استراتژیست بینالمللی در اینباره نوشت: همهگیری کرونا ویروس چه تغییر شکل ژئوپلیتیکی ایجاد میکند؟ بسیاری از مفسران پیشبینی میکنند که ویروس کرونا باعث پایان دوره جهانی شدن میشود که از سال ۱۹۴۵ تحت رهبری آمریکا شکل گرفته است. بعضیها بحران کرونا را نقطه عطفی میبینند که بهواسطه آن چین از آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی پیشی خواهد گرفت. مطمئنا تغییراتی رخ خواهد داد؛ اما باید در مطرح ساختن این فرض که علل بزرگ تاثیرات بزرگی دارند، احتیاط کرد. بهعنوان مثال، همهگیری آنفلوآنزای ۱۹۱۸-۱۹۱۹ بیش از جنگ جهانی اول رخ داد، اما تغییرات پایدار جهانی که در طول دو دهه آینده آن به وقوع پیوست بهواسطه جنگ بود، نه بیماری.
در ادامه این مطلب آمده است: جهانیسازی یا وابستگی متقابل در سراسر قارهها نتیجه تغییر در فناوری حملونقل و ارتباطات است و بعید بهنظر میرسد که اینها بهخاطر شیوع کرونا متوقف شوند. برخی از جنبههای جهانیسازی اقتصادی مانند تجارت محدود خواهد شد؛ اما جریان مالی کمتر از آن متاثر میشود. درحالیکه جهانیسازی اقتصادی تحتتاثیر قوانین دولتها است، جنبههای دیگر جهانیسازی مانند تغییرات آب و هوایی بیشتر توسط قوانین زیستشناسی و فیزیک تعیین میشود.
این قرن در دو دههای که گذشته شاهد سه بحران بوده است. حملات تروریستی یازده سپتامبر تعداد زیادی نکشت؛ اما به دلیل شوک و وحشتی که ایجاد کرد تاثیرات عمیقی داشت. سیاست خارجی آمریکا بعد از این اتفاق مسیری را طی کرد که باعث جنگهای طولانی در افغانستان و عراق شد. شوک دوم، بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود که با رکودی بزرگ روبهرو شد؛ این اتفاق خود به خود موجب رشد عوامگرایی در دموکراسیهای غربی شد و جنبشهای خودکامه را در بسیاری از کشورها تقویت کرد. بسته تحریک سریع و گسترده اقتصادی چین در تضاد با واکنش دیرهنگام غرب باعث شد بسیاری پیشبینی کنند که چین در مسیر رسیدن به رهبری اقتصادی جهان است.
پاسخهای اولیه به بحران سوم قرن، همهگیر شدن ویروس کرونا، نیز اشتباه بوده است. رئیسجمهور چین، شیجیپینگ و دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا با ارائه آمار غلط نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند. تاخیرهای ایجادشده زمان بسیار مهمی را برای آزمایش و مهار ویروس هدر داد و فرصت همکاریهای بینالمللی را از ما گرفت. درعوض دو اقتصاد بزرگ جهان درگیر جنگ تبلیغاتی شدند. چین ارتش آمریکا را مقصر شیوع ویروس در ووهان دانست و ترامپ درباره ویروس چینی صحبت کرد. اتحادیه اروپا با اقتصادی تقریبا به اندازه آمریکا، خود دچار مشکلات عدیدهای شد.
با این حال، این ویروس بدون توجه به مرزها یا ملیتها همچنان پیش میرفت. ناسازگاری در پاسخ به این بحران موجب آسیب به قدرت نرم چین شده است. چین بهدلایل سیاسی به بسیاری از کشورها کمک کرده در عین حال که از ابتدا آمار را دستکاری میکرد. پکن همچنین با تبلیغات گسترده به دنبال تبلیغ این روایت است که در مهار بیماری بسیار موفق بوده است. بسیاری اما نسبت به این تبلیغات چین و بهطور کلی قدرت نرم آن با دیده شک و تردید نگاه میکنند، دلیلش آن هم واضح است؛ چراکه قدرت نرم باید جذابیت داشته باشد.
در قدرت نرم، چین از موقعیت ضعیفی برخوردار است. بهرغم تلاشهای بسیاری که از زمان رئیسجمهور سابق هوجینتائو با هدف افزایش قدرت نرم این کشور در هفدهمین کنگره ملی در سال ۲۰۰۷ آغاز شد، اما پکن با تشدید اختلافات ارضی با کشورهای همسایه و اصرار بر کنترل سرکوبگرانه، خود به خود مانعهایی را بر سر راه خود ایجاد کرده است. جای تعجب نیست که نظرسنجیها و رتبهبندیهای افکار عمومی جهانی در زمینه قدرت نرم، چین را در رده پایین قرار داده است. ۲۰ کشور برتر این فهرست دموکراسیها هستند.
در قدرت سخت نیز، توازن موجود به ضرر آمریکا با این همهگیری تغییر نخواهد کرد. هر دو اقتصاد آمریکا و چین مانند کشورهای متحدان اروپایی و آسیای شرقی آمریکا بسیار از این بحران ضربه خوردهاند. قبل از بحران، اقتصاد چین به اندازه دو سوم آمریکا رشد کرده بود؛ اما چین با کند شدن نرخ رشد و کاهش صادرات وارد بحران شد. پکن همچنین سرمایهگذاری زیادی در قدرت نظامی انجام داده، اما هنوز از آمریکا عقبتر است و ممکن است سرمایهگذاریهای نظامی خود را در شرایط نامساعد بودجهای کاهش دهد. از جمله موارد دیگری که این بحران را در معرض دید خود قرار داده، نیاز چین به هزینههای کلان برای سیستم مراقبتهای بهداشتی نامناسب خود است.
علاوه بر این، آمریکا مزایای ژئوپلیتیکی دارد که بهرغم همهگیریها همچنان ادامه خواهد داشت. اولین مزیت این کشور در موقعیت جغرافیای آن است، آمریکا با اقیانوسها و همسایگانی احاطه شده که همه دوستانش هستند؛ درحالیکه چین با برونئی، هند، اندونزی، ژاپن، مالزی، فیلیپین، تایوان و ویتنام اختلافات ارضی دارد. مزیت دوم بحث انرژی است، انقلاب نفت و گاز شیل باعث تغییر موقعیت آمریکا از واردکننده انرژی به صادرکننده خالص آن شده است.
از سوی دیگر، چین به واردات انرژی که از خلیجفارس و اقیانوس هند عبور میکند، وابسته است. در کنار اینها آمریکا نسبت به چین برتری دریایی دارد. آمریکا همچنین از مزایای جمعیتشناختی برخوردار است. طبق تحقیقات آدلهایوتین از دانشگاه استنفورد، طی یک دهه و نیم آینده، نیروی کار آمریکا به احتمال زیاد ۵ درصد رشد خواهد کرد؛ درحالیکه جمعیت فعال چین در سال ۲۰۱۵ به اوج خود رسید و هند به زودی چین را بهعنوان پرجمعیتترین کشور جهان پشت سر میگذارد. قدرت آمریکا ناشی از جایگاه آن در خط مقدم توسعه فناوریهای کلیدی از جمله بیوتکنولوژی، فناوری نانو و اطلاعات است. آمریکا و سایر دانشگاههای تحقیقاتی غربی بر آموزش عالی تسلط دارند.
همه اینها نشان میدهد بعید است بیماری همهگیر کووید-۱۹ به یک نقطه عطف ژئوپلیتیک تبدیل شود، اما آمریکا ممکن است با یکسری اشتباهات موجب این امر شود. نادیده گرفتن آرای اتحادها و نهادهای بینالمللی میتواند یکی از این تصمیمات غلط باشد. یکی دیگر از اینها وضع محدودیت شدید مهاجرت است. مدتها قبل از این بحران، وقتی از نخستوزیر پیشین سنگاپور لی کوآن یو پرسیدم که چرا فکر نمیکند چین بهزودی از آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی پیشی بگیرد، یکی از دلایلی که وی استناد کرد بر آمریکا برای جذب استعدادها و در کل ارزشگذاری بر تنوع و خلاقیت بود، با توجه به ملیگرایی قومی در چین، چنین امری برای چین غیر ممکن خواهد بود؛ اما اگر پوپولیسم باعث شود آمریکا کارتهای ارزشمند اتحاد، نهادهای بینالمللی و باز بودن خود را از بین ببرد، احتمالا استدلال لی اشتباه بوده است.
از طرفی دیگر رهبران آمریکا باید مسیری را برای افزایش همکاری بینالمللی پیدا کنند. به جای رقابت در تبلیغات، میتوانند چارچوبهای دوجانبه و چندجانبه موثری برای تقویت همکاری ایجاد کنند. کشورهای ثروتمند باید بدانند که امواج مکرر کووید-۱۹ کشورهای فقیرتری را که قادر به مقابله با آنها نیستند، تحتتاثیر قرار میدهد و این خود به خود در کشور آنها نیز تاثیر میگذارد.
اگر رئیسجمهور آمریکا چنین رویکردی را دنبال کند این همهگیری حتی میتواند مقدمه حرکت به جهانی بهتر باشد، اما اگر سیاستهای آمریکا در مسیر فعلی ادامه یابد، ویروس کرونا به سادگی روندهای موجود را به سمت عوامگرایی، ملیگرایی و اقتدارگرایی تسریع میبخشد. در هر صورت پیشبینی یک نقطه عطف ژئوپلیتیک که اساسا روابط قدرت بین آمریکا و چین را تغییر دهد، خیلی زود است.