به گزارش «دنیای بورس» به نقل از دنیای اقتصاد، سهشنبه هفته گذشته طرح صلح ترامپ برای پایان بخشیدن به چندین دهه منازعه بین اسرائیل و فلسطینیها رونمایی شد. در مراسم رونمایی از این طرح، هیچ نمایندهای از فلسطین حضور نداشت و در مقابل، چند کشور عرب حوزه خلیج فارس سفرای خود را به مراسم فرستاده بودند.
در اسرائیل، مخالفان راهحل دو کشور از این طرح استقبال کردند اما واقعیت این است که طرح یاد شده دارای نقاط ضعف بسیار است و دست اسرائیل را برای توسعهطلبی بازتر کرده است.
طرح ترامپ هر آنچه اسرائیل مایل است داشته باشد به آن داده و سهم فلسطینیها چیزهایی است که از دید اسرائیل هیچ اهمیتی ندارد. درباره آینده، دیدگاههای مختلفی مطرح شده اما این اتفاق نظر وجود دارد که مذاکرهای بین دو طرف آغاز نخواهد شد و تنشها ادامه پیدا خواهد کرد.
تحلیلگران میگویند این طرح اساسا برای ایجاد زمینههای گفتوگو و رفع تنشها تدوین نشده بلکه هدف آن تامین منافع اسرائیل و ترامپ است. طرح ترامپ عملا تمامی تلاشهای چند دهه اخیر برای رسیدن به راهحل مساله فلسطین را منتفی کرده و اکنون دیگر راهحل دو کشور مطرح نیست.
نسل جوان فلسطین از پیش، نسبت به راهحلهای غربی برای مشکل موجود و سیاستهای محمود عباس ناامید هستند. در مطالب حاضر به مهمترین بخشهای طرح معامله قرن، اهداف پشت پرده ترامپ و نتانیاهو، برخی جنبههای سیاست خارجی آمریکا و چند موضوع مهم درباره این طرح اشاره شده است.
نسخه خاورمیانهای آفریقای جنوبی
یان بلک| گاردین
طرح آشتی بین اسرائیل و فلسطینیها که هفته قبل از سوی ترامپ ارائه شد و به معامله قرن مشهور است، به هیچ عنوان برنامهای نیست که طبق آن اسرائیلیها و فلسطینیها بتوانند به روشی برای زندگی در کنار هم با صلح، برابری و کرامت دست پیدا کنند. بسیار بعید است این برنامه راه را برای مذاکره دو طرف هموار کند زیرا فلسطینیها از پیش، به دلیل اقدامات یکجانبه آمریکا بسیار خشمگین هستند، اقداماتی که چند دهه اتفاق نظر بینالمللی درباره نحوه حل مناقشات بین فلسطینیها و اسرائیل را تضعیف کرده است. مسائلی نظیر وضعیت بیتالمقدس، شهرکسازی اسرائیل در کرانه باختری و موضوع آوارگان فلسطینی همچنان بدون راهحل باقی مانده است.
طرح ارائه شده از سوی ترامپ قطعنامههای متعدد سازمان ملل، پیمان اسلو مربوط به سال ۱۹۹۳، طرح صلح عربی مربوط به سال ۲۰۰۲ و این ایده بنیادی که فلسطینیها حق تعیین سرنوشت خود را دارند نادیده گرفته است. تیم ترامپ در طرح یاد شده به جای توصیف صادقانه هدف نهایی یعنی اعطای «خودمختاری محدود» از عبارت حکومت فلسطینی استفاده کرده است اما تاکید ترامپ بر تسلیم فلسطینیها در برابر خواست اسرائیل، لزوم خلع سلاح گروههای مقاومت و اعطای اختیار کنترل مرزها، حریم هوایی و آب به اسرائیل همگی نشاندهنده فقدان حکومت فلسطینی و بیمعنا بودن واژه حکومت در ترکیب حکومت فلسطینی در طرح یاد شده است.
طبق طرح ترامپ، آمریکا با الحاق دره اردن به اسرائیل موافقت کرده است. این بخش ۳۰ درصد کرانه باختری را تشکیل میدهد. همچنین به اسرائیل برای اعمال حاکمیت بر شهرکهای ساختهشده به شکل غیرقانونی در کرانه باختری از سال ۱۹۶۷، چراغ سبز نشان داده شده است. در حال حاضر حدود ۶۰۰ هزار یهودی اسرائیل در این شهرکها ساکن هستند. در این طرح از اسرائیل خواسته شده شهرکسازی را برای چهار سال صرفا در مناطق اختصاص دادهشده به فلسطینیها متوقف کند اما این خواسته در مقایسه با امتیازهایی که به اسرائیل داده شده بسیار بیاهمیت است. در مورد بیتالمقدس ترامپ اعلام کرد پایتخت حکومت آینده فلسطینی در شرق شهر خواهد بود و این پایتخت آن سوی دیوار امنیتی اسرائیل مستقر است و در مورد حق بازگشت فلسطینیهای آواره موضع این برنامه بسیار مبهم است.
در تحلیل خوشبینانه از طرح معرفیشده، این طرح صرفا یک تغییر چارچوب منازعات یا «تغییر پارادایم» است. اما اگر آن طور که ترامپ هشدار داد این برنامه آخرین فرصت برای فلسطینیها باشد، در نهایت اثبات خواهد شد که طرح یاد شده یک مرحله دیگر از روند پرتنش دهههای اخیر خواهد بود. یکی از کارشناسان، تبعات این طرح را با تبعات بیانیه بالفور مربوط به سال ۱۹۱۷ که از سوی انگلستان صادر شد مقایسه کرده است. طبق آن بیانیه انگلستان قول داد سرزمین ملی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند و تاکید کرد باید حقوق مدنی و مذهبی مردم غیر یهود رعایت شود. در آن زمان فلسطینیها ۹۴ درصد جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند!
مشخص نیست در آینده چه رخ خواهد داد. نتانیاهو نخستین نخستوزیر اسرائیل است که در دوره نخستوزیری با اتهام فساد مالی مواجه شده است. او این هفته روند الحاق دره اردن به اسرائیل را آغاز خواهد کرد و اگر چنین شود، چالشی جدی و فوری برای دیگران از جمله انگلستان و اتحادیه اروپا پدید خواهد آمد زیرا این اقدام اسرائیل مغایر قوانین بینالمللی است. طرح ترامپ همچنین یک عامل خطر برای اردن است. توافق صلح اردن با اسرائیل در سال ۱۹۹۴ صرفا به این دلیل امضا شد که روند صلح اسرائیل و فلسطینیها در جریان بود.
در مراسم روز سهشنبه، یعنی مراسم رونمایی از معامله قرن، امارات، بحرین و عمان سفرای خود را به کاخ سفید فرستادند و پیشبینی شده سرمایهگذاری ۵۰ میلیارد دلاری در کشور فلسطینی آینده، از سوی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس انجام خواهد شد. اما حمایت اعراب از فلسطینیها سبب خواهد شد همراهی دولتهای خودکامه عرب با طرح ترامپ یا عادیسازی روابط با اسرائیل با موانعی مواجه شود. ترامپ با حمایت از الحاق دره اردن به اسرائیل و محروم کردن فلسطینیها از حقوق خود، زمینه را برای تداوم منازعات فراهم میکند. همچنین این ریسک وجود دارد که اسرائیل به نسخه خاورمیانهای آفریقای جنوبی در دوران تبعیض نژادی نزدیکتر شود: دو گروه از مردم در یک سرزمین با حقوق نابرابر، فرصتهای غیریکسان و سیستم حقوقی متفاوت.
فلسطینیهای جوانتر، از قبل نسبت به میراث پیمان اسلو و نقشآفرینی محمود عباس بهعنوان «پیمانکار امنیتی» اسرائیل خشمگین هستند. محمود عباس در واکنش به طرح ترامپ تهدید کرد همکاریهای امنیتی با اسرائیل را متوقف خواهد کرد اما او قبلا بارها چنین تهدیدی را مطرح کرده است. گذشته اهمیت بالایی دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت. ترامپ و نتانیاهو باید نتیجهگیری کتاب رشید خالدی، مورخ فلسطینی ساکن آمریکا را که هفته قبل منتشر شد مطالعه میکردند. در این بخش کتاب آمده است: «در حال حاضر دو گروه از مردم در فلسطین زندگی میکنند. مادامی که موجودیت و هویت ملی یکی از سوی دیگری انکار میشود تقابل بین آنها قابلحل نیست.»
ادامه مسیر همیشگی
ناتان ترال | نیویورک تایمز
سهشنبه هفته گذشته ترامپ طرح خود را برای برقراری صلح بین فلسطینیها و اسرائیل که معامله قرن نامیده شد ارائه کرد. در این طرح، بیتالمقدس از جمله بخش قدیمی شهر، پایتخت یکپارچه و غیرقابل تقسیم اسرائیل توصیف شده است، اسرائیل بخشهایی از کرانه باختری و دره اردن را به خاک خود الحاق میکند و به فلسطینیهای ساکن در کرانه باختری و نوار غزه یک نوع محدود خودمختاری داده میشود. طبق این برنامه فلسطینیها در مناطقی که ساکن هستند تحت محاصره و کنترل اسرائیل قرار میگیرند. ترامپ اعلام کرد ایالاتمتحده حق حاکمیت اسرائیل بر تمامی مناطق اشاره شده در طرح را به رسمیت میشناسد و نتانیاهو اعلام کرد از همین هفته الحاق آن مناطق و دره اردن به اسرائیل را آغاز میکند.
اعضای حزب راستگرا در اسرائیل و تمامی مخالفان راهحل دو دولت، از این برنامه، بهعنوان پایان قطعی احتمال شکلگیری کشور، مستقل فلسطینی استقبال کردند و در مقابل، چپگرایان اسرائیل، سازمان آزادیبخش فلسطین و دیگر طرفداران راهحل دو کشور، دقیقا به همین دلیل، این برنامه را محکوم کردند و آن را آخرین میخ بر تابوت راهحل دو کشور توصیف کردند. هر دو گروه طرفداران و مخالفان طرح جدید دولت آمریکا بر سر این موضوع اتفاق نظر داشتند که برنامه پیشنهاد شده، پایان چند دهه سیاستورزی آمریکا در قبال موضوع اسرائیل و فلسطینیهاست.
پرسشهای گوناگونی درباره این طرح و اثرات آن مطرح است. برای مثال آیا آنچه ترامپ هفته قبل معرفی کرد یک آنتی تز برای رویکرد دیرینه بینالمللی در قبال مساله فلسطین است یا در واقع برنامه یاد شده بخش تکمیلکننده روند منازعات بین اسرائیل و فلسطینیها است؟ طی یک سده، غرب از اهداف صهیونیستها حمایت کرده و آنچه رخ داده به زیان مردم فلسطین بوده است. سال ۱۹۱۷ دولت انگلستان قول داد یک سرزمین ملی برای مردم یهود در فلسطین ایجاد کند. در آن زمان یهودیان کمتر از ۷ درصد جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند.
سه دهه بعد سازمان ملل برنامهای را پیشنهاد داد تا فلسطین تقسیم شود. یعنی طبق آن برنامه به یهودیان که در آن زمان کمتر از ۳۰ درصد جمعیت فلسطین را تشکیل میدادند و کمتر از ۷ درصد زمینها را تحت تملک خود داشتند بخش عمده سرزمینها اعطا شد.
طی جنگی که رخ داد اسرائیل بیش از نیمی از سرزمین اختصاص داده شده به فلسطینیان را به تملک خود درآورد و به چهار پنجم فلسطینیهایی که در داخل مرزهای جدید اسرائیل زندگی میکردند اجازه داده نشد به خانه خود بازگردند. جامعه بینالملل اسرائیل را مجبور نکرد از سرزمینهایی که اشغال کرده بود عقبنشینی کند یا به فلسطینیها اجازه دهد به سرزمینشان بازگردند.
پس از جنگ سال ۱۹۶۷ هنگامی که اسرائیل ۲۲ درصد باقیمانده سرزمینهای فلسطینی به همراه بخشهایی از مصر و بلندیهای جولان از سوریه را تصرف کرد به شکل غیر قانونی ساختوساز در مناطق اشغال شده را آغاز کرد و سیستمی با قوانین مختلف برای اسرائیلیها و فلسطینیهایی که در این منطقه زندگی میکردند به وجود آورد.
سال ۱۹۸۰ اسرائیل رسما بیتالمقدس شرقی را به زمینهای تحت اشغال قبلی الحاق کرد. این اقدام اسرائیل مانند شهرکسازی در کرانه باختری، با موضعگیری بینالمللی مواجه شد اما حمایتهای مالی و نظامی آمریکا از اسرائیلیها افزایش یافت. سال ۱۹۹۳ پیمان اسلو به فلسطینیها خودمختاری محدود داد، اما طبق این پیمان از اسرائیل خواسته نشد ساختوسازهای غیرقانونی در کرانه باختری را از میان ببرد یا به این ساختوسازها پایان دهد.
نخستین برنامه آمریکایی برای اعطای حق حاکمیت و تشکیل دولت به فلسطینیها، سال ۲۰۰۰ از سوی بیل کلینتون ارائه شد. در این برنامه آمده بود، بخشهای بزرگی از ساختوسازهای کرانه باختری و تمام ساختوسازهای یهودی در بیتالمقدس شرقی به اسرائیل الحاق میشود. همچنین باید بخشهای تحت حاکمیت فلسطینیها خلع سلاح شده و تاسیسات نظامی اسرائیلی در آنها ایجاد شود. در دره اردن نیز نیروهای بینالمللی مستقر شوند و تنها با رضایت اسرائیل امکان تخلیه این نیروها وجود داشته باشد.
این برنامه که مبنای تمامی برنامههای بعدی سازش بین اسرائیل و فلسطینیها را تشکیل داد بر خودمختاری فلسطینیها افزود. بنا به اعلام ارتش اسرائیل، در حال حاضر تعداد فلسطینیها در سرزمینهای تحت حاکمیت اسرائیل از تعداد یهودیها بیشتر است. چه در برنامه بیلکلینتون و چه در طرح دونالد ترامپ، اکثر گروههای قومی،یعنی فلسطینیها، در کمتر از یک چهارم سرزمین اشغالی محدود شدهاند و میزان حق حاکمیت آنها چنان کم شده که اجرای برنامه جدید در عمل نه راهحل دو دولت، بلکه راهحل یک دولت و نیم است.
طرحی که هفته قبل از سوی ترامپ ارائه شد نقاط ضعف متعددی دارد: این برنامه منافع یهودیان را به منافع فلسطینیها اولویت میدهد، توسعه شهرکسازیها را تشویق میکند و زمینه اخراج فلسطینیها را فراهم مینماید، اما هیچ یک از این موارد به معنای تغییر بنیادی سیاستهای آمریکا نسبت به قبل نیست. طرح ترامپ آخرین عملیاتهای ساخت خانهای است که قانونگذاران آمریکایی از هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه سالهای طولانی وقت صرف احداث آن کردند.
در چند دهه اخیر همزمان با اشتغال تدریجی کرانه باختری از سوی اسرائیل و اسکان بیش از ۶۰۰ هزار نفر یهودی در آن، ایالاتمتحده از اسرائیل حمایت دیپلماتیک کرده، قطعنامههای شورای امنیت علیه اسرائیل را وتو کرده و بر دادگاههای بینالمللی فشار آورده تا اسرائیل را به محکمه نکشند. همچنین آمریکا هر سال میلیاردها دلار کمک مالی به دولت اسرائیل ارائه کرده است.
برخی نامزدهای دموکرات انتخابات ریاستجمهوری آمریکا از الحاق کرانه باختری به اسرائیل ابراز نارضایتی کردند اما هیچ پیشنهادی برای متوقف کردن این روند ارائه ندادند.
برخی نامزدهای دموکرات که اکنون برای انتخابات ریاستجمهوری مشغول تبلیغ هستند نظیر خانم امی کلوبوچار میتوانند با الحاق کرانه باختری به اسرائیل مخالفت کرده و نامهای در انتقاد به برنامه ترامپ و نقض قوانین بینالمللی بنویسند، اما او همان کسی است که در مجلس سنا به مصوبهای رای داد که محتوای آن در مخالفت شدید با قطعنامه سال ۲۰۱۶ سازمان ملل بود. در آن قطعنامه از اسرائیل خواسته شده بود ساختوسازهای غیرقانونی را در کرانه باختری متوقف کند.
برخی دموکراتهای دیگر از جمله خانم الیزابت وارن میگویند با ارائه کمکهای مالی آمریکا به اسرائیل در الحاق کرانه باختری موافق نیستند؛ اما این نوع مخالفتها در عمل تغییری در روابط آمریکا و اسرائیل پدید نمیآورد. هیچ یک از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به جز برنی ساندرز پیشنهادی ارائه نداده که همراهی آمریکا با اسرائیل در نقض حقوق فلسطینیها را کاهش دهد.
مخالفتها اگر با برنامه عملی نظیر کاهش کمکهای مالی به اسرائیل، جلوگیری از فعالیت شرکتهای آمریکایی در عملیاتهای ساختوساز در کرانه باختری و... همراه نباشد اثری در بر ندارد. طرحی که هفته گذشته ترامپ ارائه کرد تداوم چند دهه سیاستهای ایالاتمتحده در قبال اسرائیل و فلسطینیهاست. این برنامه به اسرائیل اجازه میدهد با سرعت بیشتر در همین مسیر کنونی حرکت کند.
سرقت تاریخی
آرون دیوید میلر | سی ان ان
در سالهای فعالیت خود بارها در تهیه پیشنویس برنامههای صلح بین اعراب و اسرائیل نقش داشتهام، برنامههایی که اغلب آنها با شکست مواجه شدهاند و برخی در دست بررسی هستند. معتقدم طرح معرفیشده از سوی ترامپ که به «معامله قرن» شهرت پیدا کرده فاقد بسیاری از عناصر ضروری یک طرح عملی و قابل اجراست. از یک جهت، این طرح نهایت یک فعالیت دیپلماتیک غیرحرفهای است و از جهت دیگر باید به این واقعیت اشاره کرد که آنچه ترامپ معرفی کرده اساسا یک نمونه از تعامل دیپلماتیک یا نقشهای برای صلح بین اسرائیل و فلسطینیها محسوب نمیشود. در واقع معامله قرن نشاندهنده غلبه خواست یک رئیسجمهوری، فضای سیاسی داخلی در آمریکا و سوگیری هواداری از اسرائیل بر هرگونه پایبندی به صلحی جدی است و در این میان طرح صلح دو کشور کاملا نادیده گرفته شده است.
نخستین موردی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که برنامه ارائه شده از سوی ترامپ یک برنامه عملی نیست. اکثر برنامههای صلح که از سوی آمریکا طی چند دهه اخیر ارائه شده از توافقنامه هنری کیسینجر بین اسرائیل، مصر و سوریه در سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ و طرح صلح اعراب با اسرائیل مربوط به سال ۱۹۷۸ که از سوی جیمی کارتر برنامهریزی شد تا کنفرانس صلح مادرید مربوط به سال ۱۹۹۱ و توافقنامه اسلو مربوط به سالهای ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸ همگی با هدف آغاز گفتوگو بین طرفها، رفع اختلافها، ایجاد اعتماد بین طرفها و در نهایت رسیدن به پیمانهای فراگیر انجام شد. در واقع این تلاشها حاصل صدها ساعت گفتوگوی آمریکاییها با هر یک از طرفها از جمله مذاکرات مستقیم بین دو طرف اسرائیلی و فلسطینی یا در برخی موارد مذاکرات سهجانبه با حضور نمایندگان آمریکا بود.
اما سند ۸۰ صفحهای که روز سهشنبه هفته قبل از سوی کاخ سفید ارائه شد دقیقا طی فرآیندی متضاد با دیگر برنامههای آشتی تهیه شده بود. این سند متنی یکسویه است که با هدف تامین نیازها و خواستههای اسرائیل تهیه شده و فاقد محتوای لازم برای مذاکره بین طرف اسرائیلی و فلسطینی است. در حقیقت هیچ مبنایی که بتوان بر اساس آن زمینه مذاکرات طرفها را فراهم کرد در این سند وجود ندارد. همچنین در آن هیچ جدول زمانی، ضربالاجل یا مولفه عملیاتی به چشم نمیخورد. به فلسطینیها فرصت داده شده تا درباره این برنامه تصمیمگیری کنند اما دولت آمریکا میداند که فلسطینیها وارد روند بحث و مذاکره بر سر این برنامه نخواهند شد.
دومین موضوع مهم این است که طرح ارائهشده اساسا درباره صلح نیست. ایالات متحده با اسرائیل روابط ویژهای دارد، روابطی که هیچ شباهتی با روابط آمریکا با کشورهای عرب درگیر در مساله فلسطین ندارد. در بسیاری از طرحهای صلح قبلی، واشنگتن عمدتا ملاحظات امنیتی اسرائیل را در اولویت قرار میداد اما در برخی مواقع به مسائل سیاسی نیز توجه میکرد اما در طرح جدید که ترامپ آن را معرفی کرده گرایش به حفظ امنیت اسرائیل که بهتر است آن را اولویت کامل قائل شدن برای درخواستهای دولت بنیامین نتانیاهو در مسائل کلیدی توصیف کنیم دولت آمریکا بیش از هر دولت قبلی این کشور چنین گرایشی را به نمایش گذاشته است.
برای مثال در برنامه جدید دیدگاه نتانیاهو درباره کرانه باختری کاملا مدنظر قرار گرفته یعنی آنچه در اختیار فلسطینیهای این منطقه است صرفا روی کاغذ یک حکومت محسوب میشود: اسرائیل بهطور کامل این مناطق را کنترل میکند و سیاست خارجی و امنیتی و حریم هوایی این منطقه در اختیار اسرائیل است.
همچنین در موضوع بیتالمقدس، این برنامه صرفا یک پایتخت کوچک فلسطینی در اطراف بیتالمقدس شرقی در نظر گرفته شده در حالی که شهر بیتالمقدس پایتخت یکپارچه اسرائیل توصیف شده است.
از سوی دیگر در برنامه جدید اصلا به موضوع بازگشت آوارگان اشارهای نشده؛ یعنی حق بازگشت یا جبران نادیده گرفته شده است و نکته دیگر این است که در برنامه ارائه شده از سوی دولت آمریکا، فلسطینیها قبل از آنکه از حق داشتن یک حکومت برخوردار باشند باید اقدامات متعددی انجام دهند. به این معنا که باید حماس و جهاد اسلامی خلع سلاح شوند، اسرائیل را بهعنوان یک دولت یهودی به رسمیت بشناسند و... و تنها پس از انجام این اقدامات حق داشتن حکومت خواهند داشت. معامله قرن در واقع سرقت قرن است؛ به این معنا که طبق آن تمامی درخواستهای اسرائیل تحقق مییابد و به فلسطینیها صرفا چیزهایی داده میشود که اسرائیل میتواند بدون آنها به حیات خود ادامه دهد.
برنامه معرفی شده نتانیاهو را به آرامش خیال میرساند زیرا او توانسته بدون مذاکره ترتیبی دهد تا آمریکا از خواست اسرائیل در زمینههای مختلف از جمله مرزها حمایت کند.
سومین موضوع این است که طبق برنامه ارائه شده، هیچ پیمانی تحقق نمییابد. سال ۲۰۱۶ هنگامی که ترامپ طی مبارزات انتخابات ریاستجمهوری درباره خواست خود یعنی رسیدن به پیمان صلح بین اسرائیل و فلسطینیها صحبت کرد همگان تعجب کردند. خودبزرگبینی و تحلیلهای غلط، او را به این نتیجه رسانده که بهعنوان بزرگترین مذاکرهکننده جهان، او یا نمایندهای که وی تعیین میکند یعنی کوشنر داماد وی، مسوولیت را برعهده گرفته و یکی از دشوارترین مسائل جهان را حل خواهند کرد.
اما او نمیتواند ببیند که وارث یک روند در وضعیت اغما برای صلح بین اسرائیل و فلسطینیهاست و راهحل دو دولت در آستانه فروپاشی قرار دارد. اختلاف نظر بین نتانیاهو و محمودعباس بر سر مسائل مهم یعنی سرنوشت بیتالمقدس و اراضی اشغالی بسیار عمیق است، هیچ اطمینان و اعتمادی بین آنها وجود ندارد و دو طرف بر سر مساله صلح کاملا اختلاف دارند. دولت آمریکا به جای درک واقعیت صرفا بر مبنای یک نقطه راهنما حرکت کرده و آن این است که تضمین شود برنامهای که تدوین و ارائه میشود خواست نتانیاهو و هواداران اسرائیل در داخل آمریکا را تامین میکند.
چهارمین موضوعی که باید مورد توجه قرار گیرد اینکه جو سیاسی داخلی در آمریکا و اسرائیل زمان معرفی برنامه جدید صلح بین اسرائیل و فلسطینیها را تحت تاثیر قرار داده است. کمتر از شش هفته مانده تا انتخابات در اسرائیل، نتانیاهو بسیار علاقهمند بود وضعیت بد سیاسی خود را بهبود بخشد. او نمیتوانست منتظر بماند تا انتخابات برگزار شود و دولت بعدی تشکیل شود زیرا این امر تا ماه مه ادامه پیدا میکرد و نیز این احتمال وجود داشت که اساسا دولتی تشکیل نشود.
از سوی دیگر هر چه زمان میگذرد موعد برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا نزدیکتر میشود و ارائه برنامه صلح در ماههای آینده با برنامههای انتخاباتی ترامپ تداخل پیدا میکرد.
اما یک موضوع مهم دیگر مطرح بوده است: دولت ترامپ مایل بود اقدامی مغایر با اقدامات سنتی انجام دهد و یک نقطه عطف در روند صلح فلسطینیها و اسرائیل به وجود آورد. دولت ترامپ در بسیاری از اقدامات دیگر خود نیز چنین الگویی داشته است. خروج از پیمان آب و هوایی پاریس و پیمان هستهای ایران نمونههایی از این الگوی رفتاری هستند. دولت آمریکا تحت تاثیر گرایش شدید خود به حمایت از اسرائیل و خشم از فلسطینیها اکنون قواعد بازی را تغییر داده است.
در واقع در حال حاضر رویکرد سه دولت قبلی آمریکا در قبال مرزهای نهایی اسرائیل بهطور بنیادی تغییر کرده است. در این میان بدون تردید نتانیاهو از فرصت پیش آمده استفاده میکند و قوانین اسرائیل را در مناطقی از کرانه باختری و دره اردن به اجرا خواهد گذاشت.
اهداف پشت پرده
روبرت مالی | منبع: پولیتیکو
طرح ترامپ برای پایان بخشیدن به مناقشههای دیرینه بین اسرائیل و فلسطینیها که معامله قرن نامیده شده دارای اهداف متعددی است اما برقراری صلح جزو این اهداف نیست. در برنامههای قبلی آمریکا، آغاز فوری مذاکره بین اسرائیل و فلسطینیها و اعمال فشار بر دو طرف برای امتیازدهی هدف قرار داده میشد اما در طرحی که سهشنبه هفته قبل از سوی ترامپ معرفی شد هیچ یک از این دو هدف دنبال نشده است.
در اینجا باید به چند واقعیت توجه کرد: طرح یاد شده بدون نظر خواستن از فلسطینیها تهیه شد، رونمایی از آن در همان روزی انجام شد که پارلمان اسرائیل درباره مصونیت سیاسی نتانیاهو رایگیری کرد و تنها چند ماه تا انتخابات ریاستجمهوری آمریکا زمان باقی است. بر مبنای این واقعیتها میتوان به انگیزههای پشت پرده درباره زمانبندی ارائه طرح پی برد. نخست آنکه ترامپ اکنون که کمتر از ۶ هفته تا برگزاری انتخابات در اسرائیل باقی مانده مایل بود به نتانیاهو کمک کند از وضعیت بدی که گرفتارش شده رها شود. از سوی دیگر ترامپ با رونمایی از طرح یادشده بهدنبال کمک به خود از طریق افزایش حمایت جمهوریخواهان محافظهکار و اسرائیلیهای ساکن آمریکا بود.
منتقدان میگویند باید تا ماه مارس یعنی زمان برگزاری انتخابات در اسرائیل و تشکیل دولت بعدی صبر میشد. اما این فرآیند تا ماه مه طول میکشید و ممکن بود انتخابات به تشکیل دولت منجر نشود. در این حالت احتمالا اصلا زمانی مناسب برای مطرح کردن طرح فراهم نمیشد. از سوی دیگر رونمایی از این طرح توجهات را از موضوع استیضاح ترامپ منحرف کرد و به او امکان داد ادعا کند مشغول رسیدگی به مسائل مهم است.
تیم ترامپ معتقد است طرح معامله قرن بدون تردید به ترامپ و نتانیاهو کمک خواهد کرد بنیانهای قدرت خود را مستحکمتر کنند. برخی راستگرایان اسرائیلی میگویند طرح ترامپ در نهایت به شکلگیری حکومت فلسطینی منجر خواهد شد اما واقعیت این است که تشکیل چنین حکومتی صرفا پس از تامین شرایط غیر واقعبینانه از سوی فلسطینیها ممکن است و نیز حتی اگر چنین حکومتی تشکیل شود آن حکومت چنان تحت کنترل اسرائیل خواهد بود که صرفا در نام حکومت است.
بهطور خلاصه طرح ترامپ طرحی است که به اسرائیل هر چه را میخواهد میدهد و سهم فلسطینیها چیزهایی است که برای اسرائیل هیچ اهمیتی ندارد. در مقابل به فلسطینیها وعده کمک ۵۰ میلیارد دلاری داده شده، وعدهای که به احتمال زیاد هرگز تحقق نخواهد یافت. طرحی که سهشنبه هفته پیش از سوی ترامپ ارائه شد به روشنی نشان داد از دید آمریکا و اسرائیل راه حل دو کشور چیزی مربوط به گذشته است. اما این طرح همچنین زوایایی از ماهیت سیاست خارجی ترامپ را برای همه نمایان کرده است.
ماهیت سیاست خارجی ترامپ تلاش رو به گسترش و تهاجمی برای حذف قواعد سنتی و تحمیل قواعد جدید است. به رسمیت شناختن بیتالمقدس بهعنوان پایتخت اسرائیل و طرحی که هفته گذشته از سوی ترامپ ارائه شده نشان میدهد دولت آمریکا بدون توجه به دیدگاه دیگران در پی اعمال قدرت و اراده خود در حوزههای مختلف است و این روند بدون مقاومت موثر و فوری از سوی دیگر نقشآفرینها ادامه یافته است.
برای دولت کنونی آمریکا آنچه مهم است اکنون است و تیم ترامپ معتقد است مقاومتی مشاهده نخواهد شد. البته نباید تصور کرد دولت آمریکا از هیچ استراتژی پیروی نمیکند. در واقع استراتژی دولت آمریکا پیش چشم ما به نمایش گذاشته شده است. تیم ترامپ معتقد است قدرتی که اعمال نشود قدرت به هدر رفته است و باید از قدرت استفاده کرد تا راه پیش رو همراه شود. به باور آنها، دولتهای قبلی آمریکا زمان بیش از حد طولانی را صرف بررسی واکنش رقبای آمریکا به اقدامات این کشور کردند درحالیکه رقبای آمریکا باید نگران واکنش این کشور به اقداماتشان میبودند. دولت آمریکا در این مسیر به حرکت خود ادامه خواهد داد و جهان با دولتی لجامگسیخته مواجه است.