شهرام معینی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان
حامد قدوسی؛ استاد اقتصاد دانشگاه استیونس نیوجرسی
الف) بخش اول: آیا نقدینگی سرگردان قابل هدایت به جایی است؟
سیاستمداران ایرانی هر وقت میخواهند یک راهحل ظاهرا معقول و آسان ولی در واقع سهل و ممتنع برای مشکلات اقتصادی پیشنهاد کنند سراغ «هدایت نقدینگی سرگردان» به سمت «تولید» میروند. هرزمانی که تورم مساله اقتصادی کشور باشد، میخواهنداز این هدایت برای «جذب و دفن» نقدینگی استفاده کنند و هر زمان که مساله رکود مطرح است، میخواهند با آن «رونق و اشتغال» ایجاد کنند. در این یادداشت کوتاه استدلال میکنیم که چنین تصوری ناشی از درک غلط از تعریف و مفهوم نقدینگی در اقتصاد کلان و نظام بانکی و به تبع آن توهم مدیریت و هدایت نقدینگی سرگردان است.
آمار حجم نقدينگي اکنون نزدیک ۱۶۰۰ هزار ميليارد تومان اعلام شده است، هر بار که چنین آماری اعلام میشود خیلیها را به این تصور میاندازد که «حالا که کشور ما این قدر پول دارد چرا آن را صرف رونق و فعالیت نکنیم؟». سوء فهم اول در اینجا این است که گویی نقدینگی چیزی مثل طلا و نقره و پول نقد در صندوق بانك ها است که فعلا در حال خاك خوردن است يا در زیربالش و تشک مردم درسرگرداني مانده است و مي توان با يك مديريت صحيح با استفاده از آن دست به سرمايه گذاري زد، صدها پروژه اقتصادي راه انداخت و رشد اقتصادي بالا را محقق كرده و ميليون ها فرصت شغلي ايجاد كرد. تمام اين موارد صرفا یک توهم است.
نقدينگي - يا به اصطلاح اقتصاددانان پول و شبهپول یاM2- به مجموع اسكناس و مسكوك در دست مردم، سپرده هاي جاري و سپرده هاي پس انداز بخش خصوصي نزد بانكها گفته مي شود. در کشور ما - مثل اکثر اقتصادهای دیگر- سهم اسکناس و مسکوک از این رقم بسیار کوچک (حدود ده درصد) است و عامل اصلی سازنده نقدینگی «وامهایی» که قبلا به افراد پرداخت شده وجایی استفاده شده است. پس نقدینگی نه به معناي پول نقد است و نه يك دارايي و منبع اقتصادی واقعي است!
براي تقريب به ذهن مثال میزنیم: فرض كنيد خانم الف از طريق فروش داراییاش مبلغ ۱۰٠ دلار تهيه كرده و آن را براي کاری (مثلا یک سفر کاری) در اختيار همسرش قرار داده است و در عوض این وام يك رسيد دريافت كرده است. اكنون بخشي از دارايي خانم الف رسید ۱۰٠ دلاري او از همسرش است (همان طور که بخشی از دارایی یک خانواده ممکن است رسید طلب آنان از دولت در قالب اوراق مشارکت یا قرضه باشد).
حالا آيا اين خانواده مي توانند اين صد دلار دارایی خانم الف را دوباره در امر مناسبي سرمايه گذاري كنند؟ پاسخ منفي است، صد دلار روی کاغذ، طلب خانم الف از همسرش است، اما اين طلب به معناي ۱۰٠ دلار نقد یا منبع مالی آزاد نيست و نمیتواند دوبار هزینه شود! مفهوم نقدینگی در اقتصاد کلان عينا و دقيقا مشابه اين طلب است، نقدینگی: مجموع طلب ثبت شده سپرده گذاران بانكي از وام گيرندگان و ساير بدهكاران بانكي است. اين طلب در دفاتر و رايانه ها در بانك ثبت شده است و در جايي ديگر وجود ندارد!
عامل واقعی که در اقتصاد باعث رشد و رونق میشود «سرمایهگذاری حقیقی» است و سرمایهگذاری از «هوا» - یا اعداد روی دفاتر بانکها - خلق نمیشود. سرمایهگذاری چیست؟ برای تقریب ذهن فکر کنید همه ما کشاورز هستیم و هر سال مقداری گندم تولید میکنیم. بخشی از این گندم را می خوریم (مصرف) و بخشی را به عنوان دانه (سرمایهگذاری) برای کشت سال بعد کنار میگذاریم.
کاری که بانکها میکنند این است که به خانم الف که زمین دارد ولی الان گندم اضافه ندارد کمک میکنند که به کمک اعتبار بانکی از آقای ب که دانه گندم اضافه دارد ولی زمین ندارد، گندم قرض بگیرد و امسال بکارد و سال بعد با بهره پس بدهد. دست آخر کل دانه گندمی که در اقتصاد کاشته میشود، نه میتواند از میزان گندمهای موجود بیشتر شود و نه با وامهای بانکی چندان زیاد میشود.
ممکن است در این اقتصادی که مثلا کلا صد دانه گندم برای کاشت دارد (پسانداز حقیقی در کلان)، معادل هزاران هزار دانه گندم «نقدینگی» در جریان باشد چون دهها کشاورز و کارگر مختلف بابت فعالیتهای مختلف وام گرفتهاند و دفتر مختلف بانک را تغییر دادهاند و جمع این وامها عدد خیلی بزرگی است. ولی دست آخر گندم قابل کشت ما محدود به آن صد دانه گندم (پس انداز شده جهت کشت) خواهد بود! اعتبارات بانکی فقط عامل تسهیل و روغنکاری این مبادلات بین افراد مختلف بوده و نمیتواند تبدیل به «دانه گندم» جدید شود.
جمع بندی بخش اول: چیزی که به صورت نادقیق به آن «نقدینگی سرگردان» یا گاهی Hot Money میگویند مثل یک سیلاب است که اگر ظرفیت جذب آن در خاک (بازار داراییهای کشور) نباشد، هر جا بخورد خرابی به بار میآورد. ولی نمی توان آن را کانالکشی کرده و برای «آبیاری» مزارع استفاده کرد! سیلاب راه خود را پیدا میکند و فقط ممکن است از یک دره به دره دیگر برود و عامل هدایت بین درهها هم جذابیت این درهها است. یعنی جهت علیت از سمت «هدایت نقدینگی» به «تولید» نیست، بلکه اعتباراتی که صرف سرمایهگذاری در یک بازار (مسکن، سهام، تولید، ارز) شده است میتواند بازپس داده شده و معطوف به بازار دیگری شده و اعداد «اسمی» را در آن بازار متورم سازد.
با این تعبیر تنها کاری که گاهی می شود برای هدایت نقدینگی سرگردان کرد این است که مسیلی بسازیم که این سیلاب موقتا در آن تخلیه شود (مثلا بازار سهام) و کمترین خرابی را در قیمتهای اسمی سایر دارایی ها (مثل ارز یا مسکن) به بار بیاورد.
دست آخر اثر نقدینگی روی بازارهای دارایی «اسمی» خواهد بود و اثرات «حقیقی» آن بسیار جای اما و اگر دارد. خلاصه اینکه، اشتغال و تولید تابع این سیلاب نیست و فقط تابع تعداد گندمها (پسانداز کل) و زحمت کشاورزان (سرمایه انسانی) و بازده زمینها (فناوری) است.
پ.ن ۱: در یک چارچوب نیوکینزی، گسترش اعتبارات (افزایش نقدینگی) در دوره رکود میتواند به خروج اقتصاد از رکود یا جلوگیری از قفل شدن و فروریختن نهادهای مالی و بازارهای دارایی کمک کند. ولی این مسیر از محل «تحریک تقاضا» و «نقدشوندگی بازار» (همان روغنکاری که گفتیم) است و نه «سرمایهگذاری حقیقی در تولید». نباید مثلا سیاست تسهیل مقداری فدرال رزرو را با «هدایت نقدینگی به تولید» خلط کرد.
پ.ن ۲: نگاهي به كشورهاي ديگر هم در اين زمينه، درس آموز است. طبق اعلام فدرال رزرو، آخرين رقم M٢ در اقتصاد امريكا، ١٣٦٩٠ ميليارد دلار گزارش شده است، همزمان توليد ناخالص ملي (GDP) امريكا نيز ١٨٥٧٠ ميليارد دلار گزارش مي شود. يكي از نگراني ها در اقتصاد امريكا، نسبت پايين سرمايه گذاري نسبت به توليد ملي است، به نحوي كه خالص سرمايه گذاري در اقتصاد امريكا، تنها 12.8 درصد از GDP گزارش شده است. به عبارت ديگر خالص سرمايه گذاري در اقتصاد ١٨٥٠٠ ميليارد دلاري امريكا، فقط اندكي بيش از ٢٠٠٠ ميليارد دلار است. اما چرا كسي در امريكا، به فكر افزايش سرمايه گذاري از طريق سوق دادن نقدينگي ١٤٠٠٠ ميليارد دلاري به سمت سرمايه گذاري نيست!؟ پاسخ با توجه به توضيحات بالا روشن است.
ب) بخش دوم: نقدینگی به مثابه «روغن موتور»
به هر حال هم نقدینگی مفهومی انتزاعی و پیچیده است و هم بدفهمی در مورد آن زیاد است و هم ما ادعا نداریم که همه ابعاد چنین مساله پیچیدهای را میفهمیم. به نظر ما اگر توهمهای مربوط به مفید بودن «نقدینگی» در اقتصاد ایران رفع شود و سیاستمداران دست از این نگاه بردارند، بخشی از گرفتاریهای اقتصاد ایران حل میشود.
در این متن میخواهم انگاره «نقدینگی به مثابه روغن موتور» را بیشتر بسط بدهم و آن را در مقابه انگاره «نقدینگی به مثابه سوخت موتور» قرار بدهم. به نظرم فکر کردن به نقدینگی به عنوان روغن میتواند خیلی از بدفهمیها را روشن کند.
سوال اول: یعنی شما میگوید مدیریت صحیح سیاستهای پولی، نقدینگی و عرضه پول هیچ تاثیری در کم و زیاد کردن رشد اقتصادی ندارد؟
پاسخ: معلوم است که این را نمیگوییم. نقدینگی در یک حد مشخص برای گردش درست اقتصاد لازم است و به همین خاطر هم تعبیر «روغن موتور» را برای آن به کار بردیم. متناسب با میزان مبادلات اقتصادی و نیازهای سرمایهگذاری و سرمایه در گردش بنگاهها مقداری نقدینگی در اقتصاد لازم است تا «دانههای گندم» (عوامل حقیقی تولید) بین آحاد جامعه دست به دست شود.
اگر روغن به اندازه کافی تزریق نشود موتور میسوزد (انجماد نقدینگی و رکود) ولی از آن طرف هیچ موتوری با تزریق بیشتر «روغن موتور» بهتر کار نمیکند، روغن که زیاد تزریق کنی فقط همه جا را کثیف میکند (که ما در متن از آن به عنوان رشد اسمی داراییها در اثر سیلاب نقدینگی اسم بردیم). متن ما هشدار میدهد که «روغن موتور» را به جای «سوخت موتور» نگیریم.
سوال دوم: فرض کنیم اتفاقی بیفتد که مثلا با اصطلاح ساختار کسب و کار - مثلا کاهش انحصارها، باز شدن تجارت، ... - وضع تولید بهتر شود و درصد بزرگتری از وامهای بانکی به بخش تولید داده شود. آیا این اسمش «هدایت اعتبارات» نیست؟
پاسخ: نه نیست. ما هم اتفاقا همین دیدگاه را داریم: اعتبارات متناسب با تقاضای بخشهای مختلف خلق و جذب میشود. یعنی خلق نقدینگی در یک سکتور از سمت تقاضای آن سکتور میافتد و نه با «تزریق و فشار» از بیرون. با همان استعاره روغن موتور، طبیعی است که وقتی موتور شما بزرگتر شد روغن بیشتری هم نیاز دارد. وقتی بخش تولید فعالتر شود طبعا به سرمایه بیشتری نیاز دارد و درصد بزرگتری از اعتبارات و نقدینگی در آن بخش فعال میشود. ولی باز علیت از سمت بزرگ شدن موتور بود و نه فشار دادن روغن بیشتر.
سوال سوم: آیا ادعای شما این است که ارتقای فناوری بانکی و واسطههای مالی برای اعطای تسهیلات به تولید تاثیری در تولید ندارد؟
پاسخ: هرگز چنین ادعایی نداریم. معلوم است که هر قدر تامین مالی تولید کاراتر باشد وضع تولید بهتر میشود. خود من در سالهای گذشته چندین مطلب مفصل در مورد نوآوری مالی و خصوصا در مورد «تامین سرمایه در گردش بنگاهها» نوشتهام که در نشریات مختلف منتشر شدهاند.
بلی شما اگر روغن موتور بهتری به موتور تزریق کنید خب موتور بهتر کار میکند. مثلا اگر با نوآوری مالی کاری کنید که اصطکاک بین بانک و بنگاه برای تامین هزینههای جاری یا پژوهشی یا تبلیغاتی بنگاهها کمتر شود، بهرهوری بنگاهها بیشتر میشود. این شبیه این است که مسیرهای روغن را در موتور تمیز کنید و روغنهای جدیدتر و قویتر استفاده کنید.
سوال چهارم: نمونهای از این بحث در کشورهای دیگر چیست؟
پاسخ: یک مشابهش اتفاقی بود که در سالهای منتهی به بحران اقتصادی در آمریکا رخ داد. سرکیسه را شکل کردند و وامهای مسکن را کلی زیاد کردند. عده زیادی احساس پولداری کردند و مصرف کردند. ولی خب واقعیت حقیقی اقتصاد که عوض نشده بود. وقتی یک سالی بیشتر از بودجه بلندمدت بخوری، سال بعد مجبوری از مصرف کم کنی تا قید محدودیتها برقرار باشد. همین اتفاق افتاد و با افت تقاضا در سالهای بعد اقتصاد وارد رکود شد.
جمعبندی بخش دوم: این آزمایش ذهنی فکر کنید. اگر فکر می کنید «نقدینگی» واقعا یک منبع حقیقی و به دردبخور در اقتصاد است، دقت کنید که دولت می تواند به یک اشاره نقدینگی ۱۶۰۰ هزار میلیاردی فعلی را به ۲۰۰۰ هزار میلیارد (یا هر رقم دلخواه دیگری) برساند. کاری ندارد که به بانک مرکزی اجازه خلق پول قدرت می دهیم یا با کاهش ضریب احتیاطی بانکها عرضه اعتبارات را بیشتر میکنیم. آیا هر کسی که اندکی منطق اقتصاد را می شناسد باور می کند که متغیری که با یک امضا فورا زیاد میشود میتواند یک «منبع کمیاب» در اقتصاد باشد و اثرات حقیقی درجه اول داشته باشد؟
پ) بخش سوم: در باب توهم نقدینگی به مثابه منبع تولید
در واقع مهم ترین تاکید ما در این مبحثها این سه نکته بود که:
1. نقدینگی یا به تعبیر بهتر m2 ، ابدا سرمایه نیست و به آن نمی توان به چشم سرمایه یا پس انداز برای افزایش تولید و ایجاد شغل نگاه کرد، کل نقدینگی 1600 هزار میلیارد تومانی به چشم سرمایه، عملا صفر است چون فقط مجموع روابط مالی ثبت شده در دفاتر بانکها را نشان می دهد، بله سرمایهگذاری بسیار مهم است اما برای سرمایهگذاری باید فکر دیگری کرد مثلا به بهای کاهش مصرف داخلی، پس اندار داخلی را افزایش داد یا پس اندازها سرمایههای خارجی را وارد اقتصاد کرد.
۲. نقدینگی رابطه مالی است. جامعه ای را فرض کنید که در آن رابطه بدهی (یا همان خرید نسیه) اصلا وجود ندارد و افراد فقط به طور نقدی می توانند مبادله کنند، خوب این خیلی قید روی تصمیمات مصرفی و تولیدی می گذارد و اقتصاد را از بسیاری از انتخاب ها و تصمیمهای محروم می کند. پس هر چقدر روابط مالی (روابط بدهی) بیشتری در یک اقتصاد میسر باشد و شکل بگیرد، اقتصاد به مرز امکانات تولید یا مرز کارایی یا بهینه پرتو نزدیک تر می شود.
بنابراین نوآوری های مالی، یک تاثیر این چنینی دارد اما نوآوری های مالی به هیچ وجه جانشین «سرمایه حقیقی» (که از پس انداز می آید) نمی شود، بله منجر به «بزرگ تر شدن روابط مالی» یا «گسترش روابط مالی به حوزه های جدید» می شود که مطلوب است و البته ربطی به افسانه هدایت نقدینگی 1600 هزار میلیارد تومانی ندارد.
3. ما در ایران مشکل کلیدی کمبود سرمایه و فقدان سرمایه گذاری کافی برای اشتغال و افزایش تولید را (به ویژه با توجه به ساختار و رشد جمعیت) داریم. این درست است اما این معضل مهم باید از طریق راه حل های واقعی و «سرمایه حقیقی» حل شود و راه حل های توهمی فقط مدت بیشتری وقت جامعه را تلف می کند و رفتن کشور به سمت انتخاب راه حل های واقعی را به تعویق می اندازد
ت) بخش چهارم: در باب توهم نقدینگی به مثابه منبع تولید، شمشهای طلای بیارزش
برای ملموستر شدن بحث تفاوت کلیدی بین سرمایه حقیقی (Capital) و اعتبار ناشی از نقدینگی (Credit)، به این آزمایش ذهنی دقت کنید.
فرض کنید یک کشوری که با بیرون تجارت ندارد دچار رکود و فقر است و مردم «نان» کافی برای خوردن ندارند. چرا نان ندارند؟ چون «دانه گندم» کافی در کشور نیست و زمینهای کشور بهرهور نیستند یا چون مهارت کاشت گندم ندارند. خلاصه فقیر هستند. حال به طور ناگهانی حجم عظیمی شمس طلا در جایی از این کشور کشف میشود و ما به هر خانواده یکی یک شمس طلا میدهیم.
خب خودتان را جای این خانوادهها بگذارید. هر کس که شمس طلا را میگیرد ناگهان احساس میکند که همه مشکلات مادیاش ناگهان برطرف شده است چون حساب میکند که با فروختن شمس طلا در بازار میتواند برای تمام عمرش نان بخرد. این همان نگاه خرد است: هر کسی به صورت انفرادی فکر میکند «پولدار» شده است و «سرمایهای» گیرش آمده است که میتواند با آن ابزار جدید تولید بخرد و الخ. فکر میکنم خوانندگان خود بتوانند بقیه استدلال را حدس بزنند:
در واقعیت ولی «رفاه» شهروندان این کشور هیچ تغییری نخواهد کرد!! عجیب است نه؟ همه یکی یک شمش طلای گرانقیمت دارند و به خیال خودشان میلیونر شده اند ولی خب آخر روز برای اینکه شکمشان را سیر کنند باید «نان» بخورند و نه طلا. آیا شمش طلا باعث می شود نان بیشتری در این کشور تولید شود؟ نه! ظرفیت تولید نان را کیفیت زمین و دانه گندم و وضع آب و هوا و مهارت گندمکاری تعیین میکند.
ظرفیت گاوآهنها را معادن آهن و کورهها و مهارت آهنکاران و الخ و هیچ کدام از این متغیرها با داشتن یا نداشتن شمش طلا تغییر نمیکنند. در این اقتصاد همه یکی یک شمش طلا روی میزشان دارند ولی درست به اندازه دیروز و پارسال گرسنه هستند!
حال میتوانیم این آزمایش را این طور ادامه بدهیم که به نصف شهروندان شمش بدهیم و به نصف دیگر ندهیم. ایا رفاه جامعه عوض خواهد شد؟ رفاه کل البته تغییری نخواهد کرد ولی «توزیع» ان تغییر خواهد کرد. کسانی که شمش گرفتهاند آن را به بقیه که ندارند میفروشند و مقداری نان بیشتر مصرف میکنند ولی خب کل نانهای جامعه که عوض نشده است.
باز آخر سر رفاه کل همان است که بود (برای سادهسازی فرض میکنیم رفاه کل جمع رفاه فردی است) و فقط یک عده که به طلا (بخوانید وام بانکی) دسترسی داشتند به قیمت رفاه بقیه نان بیشتری گیرشان آمده است. جالب است نه؟ همه کلی «پول» دارند، آن هم پولی که کاملا فیزیکی است و نه مثل پولهای امروزی ما الکترونیکی، ولی این پول و شمش به درد سیر کردن شکم نمیآید. آخر سر در این اقتصاد احتمالا یک شمش طلا با یک قرص نان مبادله خواهد شد. همان اتفاقی که در اثر تورم ناشی از بسط «نقدینگی» رخ میدهد.
جمعبندی بخش چهارم: این آزمایش ذهنی البته در دنیای واقع بارها رخ داده است. یکیاش این است: کشف طلای فراوان در مستعمرات اسپانیا در آمریکا این کشور را به این توهم رساند که با سرازیر شدن طلا و نقره از مستعمرات «پولدار» شده است.
تاریخ به ما میگوید که این ماجرا نه تنها اثری در رشد اقتصادی اسپانیا نداشت و فقط منجر به تورم شد، بلکه چه بسا باعث افول و عقب افتادن آن کشور شد. کسانی مثل ما وقتی از «توهم نقدینگی» مینویسند در واقع ایدههای اولیه را از همین تجربه اسپانیا و موارد مشابه گرفتهاند. نقدینگی کل در اقتصاد یک چیزی مثل آن شمشهای طلا است.
پ.ن1: بلی متوجهیم که در یک چارچوب کینزی، توزیع یک سری شمس میتواند با مثلا تغییر انتظارات و امثال آن، تعادل فعلی را مقداری آشفتگی «Perturb» کند و اقتصاد را به یک تعادل اندکی متفاوت ببرد ولی این اثر در بحث ما درجه دوم است.
پ.ن۲: گفتیم با خارج تجارت ندارد تا مثلا نگوییم شمش را به خارج صادر میکنند. مثل دنیای امروز که نقدینگی در واحد پول ملی خیلی کشورها بیرون ارزشی ندارد.
ث) بخش پنجم و آخر: در باب توهم نقدینگی به مثابه منبع تولید، نوآوری مالی
مقدمه: یکی از مغلطههایی که در نقد مطالب قبلی شنیده میشود این است که یعنی شما اهمیت نقدینگی و تامین مالی در اقتصاد را نفی میکنید؟. چون چنین چیزی را پیشبینی میکردیم، چند بار در چهار مطلب قبلی سعی کردیم ردپای مشخصی از این موضوع بگذاریم که نقد توهم نقدینگی به مثابه منبع تولید ربط منطقی به نقش اعتبار و واسطههای مالی در اقتصاد مدرن ندارد، میتوان بر اهمیت دومی بسیار تاکید کرد ولی اولی را نقد کرد.
بخش سوم این مطلب با عنوان «نقدینگی به عنوان روغن موتور» در واقع تشریح جزییتر این موضوع بود که اقتصاد مدرن بدون داشتن نقدینگی کافی و نظام اعتباری و تامین مالی کارا اساسا امکان فعالیت ندارد، تا جایی که برخی متعقدند مهمترین مشخصه اقتصاد مدرن اتکای آن به اعتبار (Credit) به عنوان یکی از «تسهیلگران» مهم تولید است و ما هم خیلی به این دیدگاه و خصوصا اهمیت «توسعه مالی» در رشد اقتصادی مالی معتقدیم.
این تناقض ظاهری را چه طور حل کنیم؟ از یک طرف میگوییم باد کردن حباب «نقدینگی» هیچ کمکی به تولید نمی کند و از طرف دیگر در مورد اهمیت نوآوری مالی و تامین مالی بنگاهها و تنگناهای مالی و امثال آن صحبت میکنیم.
این تناقض ساختگی اتفاقا با دقت به همان استعاره «روغنکاری موتور» حل میشود. این که مثلا نظام بانکی ما برای تامین مواد اولیه یا هزینههای جاری شرکتها یا پروژههای ریسکی وام کافی نمی دهد یا این که استارتهای ما در مقطع رشد با معضل تامین مالی مواجه میشوند یا این که پروژههای بزرگ نفتی ما ولع سرمایه دارند ولی نمی توانند اوراق مالی مناسب منتشر کنند یا این که شرکتهای ما نمیتوانند از مسیری مثل اوراق Mezzanine سرمایه تامین کنند و الخ، ربطی به حجم «نقدینگی» اقتصاد ندارد.
براساس همان استعاره «نقدینگی به مثابه روغن موتور» این طور باید ببینیم که یک جاهایی در اقتصاد ما مسیر رسیدن روغن مسدود است (یعنی ابزار مالی برای آن وجود ندارد) و این ربطی به حجم روغن ندارد.
اگر مسیر رسیدن روغن به برخی نیازها در اقتصاد مسدود باشد (مثلا به علت ضعف نظام اعتبارسنجی و خلاء قانونی برای تنظیم بهره وام متناسب با ریسک مشتری، نظام بانکی و بازار مالی ابزارهای قانونی و انگیزههای لازم برای اعطای «وامهای بدون پشتوانه» را نداشته باشد یا به علت فقدان Securitization سرمایه قبلی در برخی بخشها امکان مالیسازی ندارد) و ما حجم روغن (یعنی نقدینگی) را زیاد کنیم، اتفاقی که می افتد این است که «روغن باز هم به جاهایی که کمبود داشتند نمی رسد» و در عوض در مسیرهای بازتر بیرون می زند و آلوده می کند.
شما اگر حجم نقدینگی را ده برابر هم بکنید ولی این نوع ابزارهای مالی در اقتصاد نباشد، نهایتا با این ده برابر کردن خام و بر اساس تصور ابتدایی از نقدینگی، هیچ اتفاقی برای تامین مالی نمی افتد.
مثال عینی: سهم نظام بانکی در تامین مالی مسکن در ایران بسیار پایین و نزدیک ده درصد است (بر خلاف کشورهای دیگر که نزدیک هشتاد درصد است). پایین بودن سهم وام در کل ارزش مسکن به خاطر مشکلاتی مثل تورم بالا و نبود اوراق شاخصبندی شده با تورم و موضوعات دیگری است که باعث میشود بانکها تمایلی به افزایش اعتبارات در این حوزه نداشته نباشند.
شما اگر نقدینگی را ده برابر هم بکنیم این سهم ده درصدی تکان نخواهد خورد ولی اگر ابزارهای مالی لازم را درست کنید، حتی بدون افزایش نقدینگی این سهم می تواند جهش کند.
جمعبندی بخش پنجم: وقتی کل حجم نیازهای اعتباری بنگاهها (وام سرمایه در گردش، وام استارآپی و تامین مالی پروژهای) و خانوارهای ایرانی (برای موضوعهای مثل وام هزینههای درمانی، وام مسکن، کارت اعتباری، وام تحصیل) که در سیستم موجود تامین نمیشود را جمع بزنید، به عددی خیلی خیلی کوچکتر از ۱۶۰۰ هزار میلیارد ریال میرسید.
مثالهای موفقی که از نوآوری مالی و تامین مالی در کشور هست در حد صد میلیارد و دویست میلیارد است که حتی اگر هزار مورد از آن هم عملی شود باز کسر کوچکی از کل نقدینگی موجود است. پس مشکل در این نیست که «کل نقدینگی» به اندازه کافی نیست و باید آن را زیاد کرد، مشکل این است که این نقدینگی صرفا در شکلهای خیلی ساده و ابتدایی (از دید نظام مالی مدرن) خلق میشود و خیلی از نیازهای اعتباری و تامین سرمایه در جامعه، سهمی از آن نمیبرند. راه حل افزایش اندازه نقدینگی نیست، افزایش «تنوع پیچیدگی محصولها در نظام مالی» از طریق نوآوری مالی است.
در همین رابطه نیز بخوانید:
با این نقدینگی چه باید کرد؟/ حمید آذرمند (روزنامه دنیای اقتصاد)
مشکل نقدینگی و راهحلها/ میثم موسایی (روزنامه ایران)
همه سیاستهای ارزی دولت/ محمد قلی یوسفی (جامعه ایرانی)