دنیای بورس-بهزاد بهمننژاد: مکاتب فکری «اقتصاد رفتاری» و «تئوری پیچیدگی» از روشهای تازهای محسوب میشوند که به کمک توضیح پدیدههای استثنایی در اقتصاد میآیند. جایی که شاید دیگر نظریه عمومی کینز یا نظریه مقداری پول فریدمن پاسخگوی رفتارهای کوتاهمدت بازارها نیستند.
وضعیت این روزهای بازارهای ارز و سکه و به ویژه جهشهای چند روز اخیر آنها نشان میدهد تئوریهای اقتصادی کلاسیک و متغیرهای بنیادی نمیتوانند به آسانی از توضیح آن برآیند. اما تئوری سیستمهای پیچیده که جیمز ریکاردز در کتاب «جنگهای ارزی» توضیح میدهد میتواند از زاویهای متفاوت رفتار این روزهای بازارها و عبور پرسرعت از مرزهای روانی را تحلیل کند. اینکه چگونه شوکها در وضعیت بحرانی منجر به تغییر فاز ناگهانی و در پایان یک فاجعه غمانگیز میشوند، روندی قابل ردیابی از طریق تئوری پیچیدگی است.
چهار قانون سیستمهای پیچیده
بر خلاف سیستمهای ساده که ساختاری مشخص دارند، سیستمهای پیچیده (complex systems) دارای ویژگیهایی در هم تنیده و غیرقابل پیشبینی هستند. چنین سیستمهایی از چهار قانون اصلی پیروی میکنند.
نخستین قانون آن است که سیستمهای پیچیده از بالا به پایین نیستند که هر جزء اثری محدود بر لایه بعدی بگذارد. بلکه در این سیستمها برهمکنشی دائمی میان اجزای مختلف وجود دارد.
قانون دوم آن است که «کل سیستم، از جمع اجزای آن بزرگتر است». دقیقا به علت کنشهای متقابلی که اجزای مختلف با یکدیگر دارند، این اجزا میتوانند موجب همافزایی اثرات خود بر کل سیستم شوند.
بنابراین، قانون سوم سیستمهای پیچیده تاکید میکند انرژی تولیدشده در این سیستمها به صورت تصاعدی افزایش مییابد. به این معنا که اگر سیستم 10 برابر بزرگتر شود، انرژی تولیدشده در آن میتواند هزار برابر یا بیشتر افزایش یابد.
قانون چهارم اما میگوید سیستمهای پیچیده، مستعد سقوطهای فاجعهبار هستند. خلاصه اینکه، سیستمهای پیچیده بدون مقدمه به وجود میآیند، رفتار غیرقابل پیشبینی دارند، منابع موجود را به طور کامل مصرف میکنند و در نهایت، به طور فاجعهآمیزی نیز سقوط میکنند.
یک محله را سیستمی پیچیده در نظر میگیریم که هر کدام از اهالی جزئی از این سیستم هستند. تعامل میان مردم این محل باعث میشود رفتار آنها صرفا تبعات فردی نداشته باشد. مثلا اگر 20 نفر از مردم محله از خانه خود به دلیل هراس از زلزله خارج شوند، سایر افراد محله نیز احتمالا به خیابانها هجوم آورده و آلودگی و همهمهای شاید غیرقابل کنترل به وجود آید.
وضعیت بحرانی و تغییر فاز ناگهانی
اما سیستمهای پیچیده چگونه دچار بحران میشوند؟ تئوریسینهای سیستمهای پیچیده معتقدند اتفاقهای نادر که در اقتصاد به «قوی سیاه» شهرت دارند، بر خلاف تصور عموم و تئوریهای آماری، تکرارپذیری غیرقابل چشمپوشی دارند. یعنی به طور مکرر چنین رویدادهایی در سطوح مختلف رخ میدهد، اما چون فقط برخی از آنها منجر به بحران میشود، تصور غلطی از میزان تکرارپذیری آنها به وجود میآید.
بر مبنای تئوری سیستمهای پیچیده، «قوی سیاه» زمانی منجر به بحران میشود که پیش از آن «شرایط بحرانی» (critical state) به وجود آمده باشد. در یک مثال ساده، بارش آخرین دانه برفی که در کوهستان منجر به ایجاد بهمن میشود یک پدیده نادر نیست. بلکه انباشت برفها روی کوه باعث ایجاد یک شرایط بحرانی شده و در چنین وضعیتی است که بارش آخرین دانه برف منجر به ریزش بهمن میشود.
هنگام قرار گرفتن در شرایط بحرانی، با کوچکترین محرکی سیستم دچار یک تغییر فاز ناگهانی میشود که بسیاری را متعجب میکند. مثالهای معروفی از این رویدادها در اقتصاد و بازارهای مالی وجود داشتهاند. مثلا سقوط بازارهای آمریکا در سالهای 2008 و 2009 با یک جرقه نمایان میشود، اما پیش از آن بیتوجهی به شرایط بحرانی وامهای مسکن زمینهساز این بحران میشود. یا مثلا اواخر سال 92، رونق بورس تهران با اعلام خبر افزایش نرخ خوراک پتروشیمیها به یک رکود سنگین تبدیل میشود. این خبر تنها در شرایطی منجر به ریزش سهام میشود که پیشتر هجوم هیجانی نقدینگی موجب حبابی شدن قیمت سهام شده بود.
آستانه واکنش و وقوع فاجعه
جیمز ریکاردز با مثالی عددی به این موضوع میپردازد که چگونه یک سیستم پیچیده میتواند با تغییراتی جزئی با یک فاجعه مواجه شود. رفتار گلهای یکی از پدیدههای شناختهشده اقتصادی است که طی آن، افراد به دلیل ضعف اطلاعاتی از دیگران تقلید میکنند. مثلا اگر 10 نفر از نشستن روی یک صندلی خاص امتناع کنند، احتمالا نفر یازدهم نیز صندلی دیگری برای خود مییابد.
اما آستانه واکنش افراد متفاوت است؛ برخی افراد خیلی زود به رفتار جمعی واکنش میدهند، اما گروهی دیگر واکنشی دیرهنگام به این مساله دارند. اطلاعات جدول زیر آستانه واکنش افراد یک جامعه که با حرف T نشان داده شده چگونه دستهبندی میشود. در جامعه فرضی الف، فرض میشود 1000 نفر در یک جامعه حضور دارند که آستانه واکنش آنها 500 است. یعنی اگر 500 نفر اقدام به خرید دلار کنند، آن 1000 نفر نیز این رفتار را تکرار میکنند. اگر تعداد خریداران دلار به 10 هزار نفر برسد، یک میلیون نفر دیگر نیز به جمع آنها اضافه میشوند و این رفتار میتواند به صورت سریالی ادامه یابد.
حال در جامعه فرضی ب، فقط ترجیحات 0.3 درصد از افراد جامعه (یعنی یک میلیون و هزار نفر از نفر از یک جامعه 311 میلیون و هزار نفری) را تغییر میدهیم. در این شرایط، کافی است 100 نفر اقدام به خرید دلار کنند، آنگاه مشابه ریزش بهمن، تمام جامعه از هراس از دست دادن ارزش پول خود اقدام به خرید دلار میکنند و بحرانی عظیم در جامعه شکل میگیرد.
دلار چگونه 6 رقمی شد؟
بنابراین درمییابیم که چگونه قرار گرفتن یک جامعه در شرایط بحرانی میتواند حساسیت به تغییرات را به طور تصاعدی افزایش دهد. همچنین، تغییر رفتار درصد بسیار کوچکی از مردم جامعه (اجزای سیستم پیچیده) میتواند تبعاتی بسیار بزرگتر ایجاد کند.
اگر همین الگو را در بازار ارز کشورمان شبیهسازی کنیم به نتایج جالبی دست مییابیم. در مرحله نخست باید به این مساله توجه کرد که دولت روحانی بیش از چهار سال نرخ ارز را سرکوب کرد و به نوعی شرایط بحرانی فراهم شد. سپس خروج ترامپ از برجام و نگرانیهای سیاسی ناشی از آن، مشابه یک اتفاق نادر یا همان «قوی سیاه» محرک تغییر فاز ناگهانی و رشد پرشتاب نرخ دلار شد.
در مرحله بعد، سیاستهای غلط ارزی مانند تعیین نرخ دستوری 4200 تومان برای دلار باعث شد افراد بیشتری انگیزه ورود به بازار ارز پیدا کنند. این مساله سبب شد تا گروههای مختلف مردمی به صورت دومینووار به آستانه واکنش خود رسیده و در بازار ارز حضور پیدا کنند. عبور نرخ دلار از مرزهای روانی متوالی، سبب تکرار فاجعه ارزی در کشور شد. بنابراین، اگر تعجیلی در اصلاحات اقتصادی صورت نگیرد، این فاجعه میتواند به صورت قارچگونهای رشد کند و شاید دیگر فرصتی برای جبران آن پیش نیاید.
این الگوی ساده نشان میدهد با صرف نظر از توطئهها و نقابهای رانتی همچون قرار داشتن در شرایط جنگ اقتصادی، مشکلات صرافیها در دبی، احتکار ارزی و ... سیاستهای غلط اقتصادی عامل اصلی رکوردشکنیهای تاریخی دلار و 6 رقمی شدن آن بوده است.