محمود سریعالقلم
- پژوهشگر حوزهی توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران
- استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی
الف) بخش اول
اشتباه کردن مهم نیست. تعداد اشتباهات مهم است و بلکه تکرار اشتباهات مخرب است. بهعنوان یک جامعهی توانمند، به نظر میرسد تعدادی از اشتباهات را در قرن گذشته مرتب تکرار کردهایم:
✅ نیاموختهایم که پیشرفت ژاپن، اروپا و آسیا تابع مدیریت بنگاهها و سیستمهاست و نه ریاست افراد.
✅ نیاموختهایم که فهم حقیقت ازطریق دیالوگ و وجود جامعهی مدنی شکل میگیرد و در ذهن جزیرهای یک یا چند فرد نیست و بنابراین ضروری است که یکدیگر را تحمل کنیم، برای یکدیگر جا باز کنیم، تفاوتهای یکدیگر را به رسمیت بشناسیم و از خودخواهیهای فکری بپرهیزیم.
✅ نیاموختهایم که با Fact، قضاوت کنیم و نه با تخیل و شنیدهها و شایعات.
✅ نیاموختهایم که حکمرانی، امری تخصصی است و لازمهی آن دانش است.
✅ نیاموختهایم که قدرت، مسئولیت میآورد و اصل بر «مصلحت عامه» و تأمین رضایتمندی عامهی شهروندان است.
✅ نیاموختهایم وقتی از درب منزل خود پا بیرون میگذاریم، در عرصهیPublic وارد شدهایم و در عرصهی عمومی نمیتوانیم هر کاری انجام دهیم (مثل دوبله پارک کردن) و هر سخنی بگوییم و هر قضاوتی بنماییم.
✅ نیاموختهایم که توسعه قبل از آنکه به سرمایه، فناوری و تولید نیازمند باشد، به همکاری، هماهنگی، اعتماد و حمایت از یکدیگر محتاج است.
✅ نیاموختهایم برای آنکه دیگر ملتها به هویت، استقلال و حاکمیت ما احترام بگذارند، باید داخل خود را سامان دهیم، به یکدیگر در داخل خود احترام بگذاریم، پوپولیسم را تعطیل کنیم، پایگاه حاکمیت را نزد کارآفرینان و دانشمندان و خبرنگاران بنا کنیم و تولید و نوآوری را بنیان استقلال و حاکمیت ملی قرار دهیم.
✅ نیاموختهایم که در کنار دستورکار شخصی، به مسئولیت اجتماعی و به مفهومِ مقدسPublic اهمیت دهیم.
✅ نیاموختهایم که نقد از فکر و رفتار را، از نقد به شخص تفکیک کنیم، حرف منطقی را بپذیریم، یکدیگر را تخریب و تحریف و زخمی نکنیم و تلقی اینکه هر کدام، مرکز ثقل جهان هستیم را کنار بگذاریم(Self-obsession)، از هم حمایت کنیم و به قولهایی که میدهیم حتیالمقدور عمل کنیم.
طبیعی است تبدیل این نیاموختنیها به آموختنها با گفتاردرمانیِ صرف، امکانپذیر نیست. اما فهم مشکل خود بخشی از حل مسئله است، مثل علم پزشکی است.
شناخت بیماری خود مقدمهی درمان است. یکی از دستاوردهای مهم انقلاب این بوده که بخشهای وسیعی از جامعه متوجه شدند که ریشهی مشکلات ما، در درون خود ماست و بهبود امور را باید از داخل شروع کرد. هرچند ملک الشعرای بهار یک قرن پیش این نکته را گوشزد کرده بود که از ماست که برماست، ولی جستجو کردن ریشهی مشکلات در داخل، هم اکنون به یک ادراک عمومی رسیده است.
1. اگر ریشهها در داخل است، کدام عوامل در اولویت هستند؟
2. چرا نسل بعد از نسل، این اشتباهات را تکرار میکنند؟
3. آیا دانش، علم و دادههای ما کمبود دارند؟
4. آیا در برنامهریزی، سیاستگذاری و تعیین اولویتها مسئله داریم؟
5. آیا برای فهم دقیق مشکلات، مؤسسات پژوهشی نداریم؟ منابع طبیعی نداریم یا منابع انسانی؟
6. آیا مشکل در فکر است؟ دانش است؟ ساختار سیاسی است؟ خلقیات است؟ فرهنگ است؟ ساختار تولید است؟ سبک زندگی است؟ و دهها دلیل محتمل دیگر. علتالعلل کانونی چیست؟
به عنوان یک نظر در میان نظرات مختلف، این نوشتار نظریهای برای تکرار اشتباهات مطرح مینماید: سه خوشهی علّی(Causal clusters)به صورت یک مثلث که زوایای آن برهم تأثیرگذارند را مطرح میکنیم: فرهنگی، سیاسی و اقتصادی.
✅ عنصر فرهنگی که باعث میشود ما بسیار اشتباه کنیم:
هرچند ما بهعنوان یک جامعهی دارای آداب جمعی هستیم، خصوصیات جمعی داریم، سنتهایی را پاس میداریم، زبان مشترک داریم اما رسالت و هویت جمعی که بدان تعلق خاطری، فراتر از فردیت خود داشته باشیم، را نداریم و یا بسیار ضعیف است. از طرفی دیگر، اندیشهها و رفتارهایی که اکثریت مطلق جامعه را به هم وصل کند، بسیار ضعیف است (قرارداد اجتماعی). به عبارت دیگر، دستورکار فردی باعث شده که جمع را فراموش کنیم، کوتاهمدت بیاندیشیم، به دنبال منافع خود و گروه خود باشیم و به عموم و مصلحت عامه فکر نکنیم.
تقریبا هر فردی هر نوعی که دوست دارد عمل میکند. بیشتر به شخصی احترام میگذاریم که در دایرهی ماست. کمتر فردی را به خاطر اینکه شهروند این جامعه است، محترم میشماریم. شاید به همین دلیل اگر با اتوموبیلی تصادف کنیم که رانندهاش را میشناسیم خوب برخورد میکنیم ولی به رانندهای که نمیشناسیم ناسزا میگوییم و با او نزاع میکنیم چون با او حس جمعی و هویت جمعی نداریم بلکه او را بیگانه میشماریم...
ب) بخش دوم
برای کسانی جا باز میکنیم که به درد ما میخورند؛ بقیه را رباتهایی میبینیم که در حال حرکت هستند و سنخیتی با آنها نداریم. چون اجتماعی فکر نمیکنیم، به تفاوت دیدگاهها و اندیشهها و استنباطها خیلی اعتقاد نداریم و عموماَ شخصی را که مانند ما مسائل را تفسیر نمیکند با ناشایستهترین الفاظ مورد خطاب قرار میدهیم. متفاوت بودن را حق انسانی شهروندان نمیدانیم.
در ناخودآگاه تاریخی ما، تمایلی قوی به یکسانسازی افکار وجود دارد. به همین دلیل که جمعی فکر نمیکنیم و تفاوت را منشأ تحول نمیدانیم، تمایلی شدید به حذف داریم. چون مدارها را میبندیم، گردش اطلاعات و دیدگاههای مختلف را مسدود میکنیم. درنهایت فرد اولویت پیدا میکند بر جمع و سیستمهای اجتماعی. چون فردی تصمیم میگیریم بسیار اشتباه میکنیم در حالیکه در اشتباهات جمعی، راه اصلاح سریعتر فراهم میشود.
اشتباه جمع، مسئولیت جمع است. رعایت مصلحت عامه، نیاز به گفتگو را ایجاد میکند. در غیر این صورت، در فضاهای محدود و محصور فردی، استنباطها بدون بحثهای جدی، مرتب به اشتباه میافتند. تصمیم گیری های منطقی در گروههای تخصصی و تشکلها بهتر از تصمیم گیریهای فردی است.
✅ عنصر سیاسی که باعث میشود بسیار اشتباه کنیم:
ما یک تجربهی مهم سیاسی را پشت سر نگذاشتهایم و این زمینهساز نوسانات فراوان و فراز و نشیبهای متعدد تاریخی شده است. ما حکومتی که تنوع دیدگاهها و طبقات را چه با پایههای حقوقی و چه ازطریق گردش قدرت، نمایندگی کند، ایجاد نکردهایم. هر حکومتی به بخشهایی از جامعه توجه کرده و بخشهایی را به حاشیه رانده است.
این وضعیت، نوعی تناقض، فردیت افراطی، گوشهگیری، بیتفاوتی، بیهودگی و مهاجرت ایجاد میکند. حتی از این بدتر، صنعت تملق و چاپلوسی و انطباق با شرایط و جریانهای مسلط را فراهم میآورد.
افراد توانا در بهترین شرایط، طارق عزیز یا منوچهر اقبال میشوند. این وضعیت کشور بهخصوص در سالهای ۱۳۵۵-۱۳۴۸ بود. وقتیPublic، مصلحت عامه، عامهی مردم، کشور و آیندهی کشور مبنا نباشند، حکومتها به صورت خودکار به سوی مدارهایِ بستهی تصمیمگیری میروند و مرتب اشتباه میکنند چون گردش آزاد اطلاعات و اندیشهها از میان میرود. اگر روبروی یک حاکمیت، مصلحت عامه باشد، بطور اتوماتیک نوعی دیگر تصمیمسازی میکند و بدین صورت قرارداد اجتماعی شکل میگیرد.
✅ عنصر اقتصادی که باعث میشود بسیار اشتباه کنیم:
چون اقتصاد کشور طی شش دههی پیش بر پایهی صادرات نفت بوده، مجبور نبودهایم که در اقتصاد بینالملل در پی مزیت نسبی خود باشیم، در چند صنعت مانند کرهجنوبی سرمایهگذاری و تولید ثروت کنیم و ازطریق سهم بازار در اقتصاد بینالملل به صورت ساختاری و اجباری، بیاموزیم، نوآوری کنیم و از همه مهمتر رقابت کنیم. کره جنوبی آنقدر زحمت کشید و نوآوری کرد و خود را اصلاح کرد تا در کنار ژاپن و آلمان، سهمِ بازارِ قابل احترامی در فروش اتوموبیل در سطح جهان کسب نمود.
اقتصاد ما عمدتاً فروش نفت و واردات کالا و خدمات بوده است. این نظام اقتصادی نیست بلکه نوعی حسابداری است. چون به اقتصاد بینالملل قفل نشدهایم، مجبور به یادگیری و اصلاح و رقابت نبودهایم. از این رو، ساختار اقتصادی ما هم کمکی به تکامل روشی و فکری و مدیریتی نکرده است و تابع قیمت نفت و وضعیت تقاضای نفت در اقتصاد بینالملل بوده است.
اگر در صنعت، بانکداری، کشاورزی، خدمات، هتلداری، تحقیقات، مدیریت شهری، حمل و نقل و تولید با بنگاههای خارجی کار کنیم، هزاران پروژهی مشترک داشته باشیم، سریع میآموزیم، بیشتر فکر میکنیم، از خود خلاقیت نشان میدهیم و کمتر اشتباه میکنیم. کانون «اشتباه نکردن» به ساختاری برمیگردد که در آن گردش اطلاعات، گردش فکر و گردش مجریان وجود داشته باشد. هدف از این گردشها، یادگیری است. سیستمها وقتی یادگیری را متوقف میکنند، خود نیز متوقف میشوند و اشتباهات بر روی هم جمع میشوند.
ایجاد این سیستم، یک تصمیم است. این تصمیم را ژاپن در سال ۱۸۶۹ گرفت؛ کره جنوبی در ۱۹۶۵؛ چین ۱۹۸۰؛ هند ۱۹۹۰ و ترکیه، ۲۰۰۲. جلوگیری از اشتباه، تابع اصلاح ساختارهای تصمیمسازی و تصمیمگیری است.