دنیای بورس: نخست اینکه واقعا دلیل منطقی برای رشد قیمتی سهام به ندرت پیدا میشود و اگر موردی نیز در بازار برای رشد قیمت سهام مطرح است بهانهای است که معاملهگران خود را به آن دلخوش کردهاند و در حقیقت نقدینگی افسار نوسان سهام را در دست گرفته است. برای مثال اینکه درصد افزایش سرمایه چه میزان باشد واقعا از نظر منطق ارزشگذاری سهام چه اهمیتی دارد؟ فرض کنید قیمت یک سهم پس از افزایش سرمایه هزار درصدی به 40 تومان برسد یا با افزایش سرمایه 500 درصدی به 70 تومان برسد واقعا چه تفاوتی میان این دو قیمت به صورت منطقی وجود دارد؟ آیا برای شما بین 40 تومان با 70 تومان تفاوتی وجود دارد؟ اگر به شما بگویند که سهمی (بدون نام بردن از سهم) 40 تومان است و سهم دیگری (همچنان ناشناس) 70 تومان آیا شما واقعا سهم 40 تومانی را انتخاب میکنید؟
بر این اساس به صورت مشخص بهانه تجدید ارزیابی یا هر افزایش سرمایه دیگری که در شرایط کنونی با استقبال معاملهگران همراه شده است جز بهانهای برای داغ کردن سهام نیست. اما منطقی در کار نیست که بخواهیم بگوییم چون این شرکت افزایش سرمایه سنگینی دارد آن هم پس از رشدهای پرشتاب اخیر بتوان به ادامه ارزندگی آن اشاره کرد. بر این اساس اینجا منطقی وجود ندارد و به مرحلهای رسیدهایم که بهانهها کاملا تکراری شدهاند و حتی شایعات جدید نیز مطرح نیستند که بخواهیم بگوییم سهام به آن واکنش نشان داده و حداقل بازدهی را به همراه خواهد داشت.
یا در بخش دیگری خیلی به ندرت میتوان یک نسبت قیمت به درآمد جذاب را در بازار پیدا کرد. همه به آینده و رشد نرخ دلار و اثر آن بر سودآوری شرکتها اشاره میکنند. اما پس از انتشار عملکرد ضعیف پاییز باید امیدوار بود که شاید همین انتظاراتی که از متغیرهای کلان وجود دارد نسبت قیمت به درآمد شرکتها را توجیه کند. تعداد شرکتهایی که میتوان به سودآوری آنها در سطوح قیمتی کنونی دل بست بسیار کم شدهاند. در نتیجه اینجا نیز بهانهای مشاهده نمیشود.
نگاهی به سایر عوامل منطقی نیز دلیلی برای رشد قیمتی سهام به دست نمیدهد، «اما» باید گفت قدرت نقدینگی مدت زمان زیادی است که افسار نوسان سهام را در دست گرفته است. دیگر واقعا نه تحلیل بنیادی میتواند موفق باشد و نه تحلیل تکنیکال، تنها سهام میخریم و دلیل آن را نمیدانیم و نمیفروشیم و همچنان دلیل آن را نمیدانیم. فعلا استراتژی برنده همین است چون سیل نقدینگی در بازار سهام تقریبا عمده معیارهای تحلیلی را شسته و با خود برده است.
در این وضعیت اگر سهامی از بخش سفتهبازی بازار را خریداری کرده باشید، آن هم بدون هیچ دلیلی و دقیقا بدون هیچ دلیلی آن را نگه داشتهاید، احتمالا بیشترین سود را بردهاید. اما اینکه این سود پایدار خواهد بود یا خیر واقعا مشخص نیست. شاید واقعا باید به جای تحلیل فقط سهام را خرید و نگه داشت و اهمیتی نداد که این سهم بنا است چندین و چند برابر شود. تنها مسئلهای که مطرح میشود و کاش مقام ناظر از سیاست خودساخته و اشتباه عقب مینشست، حذف دامنه نوسان و فعال شدن فروش استقراضی است. ما نیز کنجکاویم که اگر عاملی به نام «صف» وجود نداشته باشد و از طرفی با فعال کردن مکانیزم فروش استقراضی امکان رقابت پایاپای با خرید اعتباری ایجاد شود آیا همچنان بازار به رویه غیرمنطقی خود ادامه میدهد یا خیر؟ یا کاش سیاستگذار از این فرصت برای عرضه سهام شرکتهای دولتی استفاده میکرد. به هر صورت فرصتسوزیها و پیشروی در مسیر ناکارآمد میتواند عواقب سختی برای بازار سرمایه در بر داشته باشد.