تحلیل ولی نصر در نیویورک‌تایمز | چرا سیاست ضد ایرانی ترامپ شکست می خورد؟

12:46 - 1400/01/21
سیاست ترامپ در برابر ایران محکوم به شکست است، این را نه تنها تحلیلگران داخلی بلکه تحلیلگران خارج از کشور نیز تایید می کنند.
تحلیل ولی نصر در نیویورک‌تایمز | چرا سیاست ضد ایرانی ترامپ شکست می خورد؟

 به گزارش «دنیای بورس» به نقل از دنیای اقتصاد، سال‌ها است که نظم کهنه‌ منطقه مبنی بر ایجاد مانع از سوی دیکتاتورهای عربی منطقه برای محدود ساختن نفوذ منطقه‌ای ایران از بین رفته است چراکه مصر، عراق و سوریه که زمانی سه قدرت اول جهان عرب بودند و می‌توانستند ایران را محدود کنند اکنون در میانه هرج‌ومرج به سر می‌برند.

نظم کهنه‌ای که روسای‌جمهور پیشین آمریکا نظیر رونالد ریگان، جورج بوش پدر و بیل کلینتون راهبرد مهار ایران را بر پایه آن اجرا کردند. «ولی نصر» با بر شمردن این تحول عظیم در نظم منطقه‌ای می‌نویسد: اکنون ترامپ با خاورمیانه‌ای مواجه است که دیگر نمی‌تواند براساس همین راهبرد گام بردارد چراکه کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس علاوه بر اختلافات داخلی، علیه ایران اتحادی ندارند و درهم شکسته هستند.

ولی‌رضا نصر، مشاور خاورمیانه باراک اوباما و رئیس مدرسه مطالعات بین‌المللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقاله‌‌ای با تاکید بر اینکه آمریکا نمی‌تواند برای مهار ایران روی کشورهای عربی منطقه که اکنون در ضعف و تفرقه به سر می‌برند حسابی باز کند، در نیویورک‌تایمز نوشت: در تنش‌ها و تک و پاتک‌های غیرمنتظره‌ای که این ماه بین ایران و ایالات‌متحده رد و بدل شدند، هر دو طرف مقابل را به مبارزه طلبیدند.

مایک پمپئو، وزیرخارجه ایالات‌متحده هدف آمریکا را تحت عنوان «تقابل و مهار» در برابر ایران تعریف می‌کند. از سوی دیگر حاکمان ایران نیز تاکید دارند تا زمانی که نظامیان آمریکایی از منطقه خارج نشوند، از شرایط رضایت ندارند.

ممکن است تقابل و مهار ایران از دید کاخ ‌سفید عاقلانه به نظر آید، اما آنچه که یک بار در گذشته موثر بوده این بار خاصیت خود را از دست داده است. دونالد ترامپ اکنون با خاورمیانه‌ای مواجه است که به‌طور وسیعی با تجربه روسای‌جمهور پیشین خود متفاوت است.

 برای چندین دهه، آمریکا تلاش می‌کرد تا ایران انقلابی را مهار کند و این سیاست نیز تا حدی به‌دلیل حساب واشنگتن بر دیکتاتوری‌های عربی موثر واقع شد. سپس آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله نظامی کند و در نتیجه رژیم صدام حسین، دیکتاتور وقت عراق سرنگون شد؛ فردی که برخی از اعراب او را مانعی برای توسعه نفوذ ایران در منطقه می‌دیدند. امروز آمریکا هنوز نتوانسته است با عراق نوین یک اتحاد شکل دهد، مصر هنوز درگیر زخم‌های برجا مانده از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ است و سوریه که زمانی قدرت سوم جهان عرب بود، اکنون قدرتش محدود بر کاغذ است. 

 از این‌رو ترامپ تصمیم گرفته است تا برای استقرار مجدد نظم کهنه منطقه، نگاه خود را به سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس معطوف سازد که در این چند سال آسیب کمتری را متحمل شده‌اند. اما همین کشورهای عربی کوچک نیز تاکنون به روابط با قدرت‌های جهان عرب عادت کرده‌اند و اکنون همین قدرت‌ها درگیر هرج‌ومرج هستند. بدون حمایت آنها، حکومت‌های حاشیه خلیج‌فارس توان نظامی لازم را برای کمک به آمریکا در مسیر تقابل کهنه خود با ایران ندارند، چه برسد به اینکه بتوانند نفوذ ایران در منطقه را محدود کنند.

 برای نمونه، تلاش‌ها به رهبری سعودی‌ها برای از میان برداشتن نفوذ ایرانی‌ها در یمن موجب ایجاد باتلاقی برای ریاض شده و این امکان را فراهم ساخته ‌است تا ایران در شبه‌جزیره عربی نفوذ کند.  به‌علاوه حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس که ترامپ آنها را خط مقدم محدودسازی نفوذ ایران می‌بیند، علیه ایران اتحادی ندارند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی سه سال است که با قطر وارد منازعه شده‌اند و این امر موجب بروز شکاف بین حکومت‌های امیرنشین حاشیه خلیج‌فارس شده و بذر تفرقه را در بین اعراب سنی کاشته است.

این موضوع امید آمریکا برای ایجاد یک جبهه متحد عربی علیه ایران را ناامید کرده است. شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که آمریکا در تاسیس آن به‌عنوان سدی در مسیر ایران نقش داشت، تنها روی کاغذ معنا دارد. شورای همکاری همچنان بر لزوم تداوم محاصره سیاسی و اقتصادی قطر اصرار می‌ورزد؛ رویه‌ای که موجب شده کشورهایی نظیر کویت و عمان تهدید عربستان را نسبت به ایران جدی‌تر بدانند. برای قطر، کویت و عمان، ایران نقش موازنه‌سازی حفاظت از آنها را در برابر سیاست‌های رادیکال سعودی‌ها ایفا می‌کند.

حکومت‌های امیرنشین خلیج‌فارس نظیر عربستان سعودی، قطر، عمان، کویت و امارات می‌توانند پایگاه‌های نظامی را در اختیار آمریکا قرار دهند اما همان‌گونه که حملات اخیر پهپادی و موشکی به تاسیسات نفتی عربستان نشان داد، این حکومت‌ها به تنهایی حریفی برای ایران محسوب نمی‌شوند.

 به‌علاوه این کشورها نگرانی‌های عمیقی را نیز نسبت به تاثیر یک جنگ بر اقتصاد خود دارند و نشانه‌هایی از این نگرانی را می‌توان در رفتار برخی از آنها در ماه‌های اخیر به وضوح دید. امارات‌متحده کانال‌هایی از گفت‌وگو را با ایران گشوده است تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهد. براساس گفته عادل عبدالمهدی، نخست‌وزیر عراق زمانی که قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در بغداد و توسط آمریکا ترور شد حامل پاسخ تهران به پیام سعودی‌ها بود که توسط عبدالمهدی به تهران داده بودند.

البته که حکومت‌های شیخ‌نشین عربی از تداوم فشار آمریکا بر ایران حمایت می‌کنند، اما همزمان تلاش می‌کنند تا تنش‌ها با تهران را کاهش دهند و به این ترتیب در سیاست آمریکایی‌ها مبنی بر مهار ایران توسط کشورهای عربی منطقه حفره‌های عظیمی ایجاد شده است.

ایران نیز دیگر چالش مشابه با چالش سال‌های قبل [برای آمریکا] نیست که زمانی استراتژیست‌های آمریکایی برای مقابله با آن از سیاست‌ محدودسازی استفاده می‌کردند. درست است که نارضایتی‌هایی نسبت به سیاست‌های ایران وجود دارد و این شاید همان نقطه‌ای است که واشنگتن را مجاب ساخته ایران در حالت ضعف قرار گرفته است.

اما حکومت ایران به اندازه ارزیابی‌های واشنگتن ضعیف نشده و ترور قاسم سلیمانی تنها حکومت ایران را تقویت کرده است. مشاهده دریای مردمی شرکت‌کننده در خاکسپاری سلیمانی به مقامات اعتماد ‌به نفس رویارویی با ایالات‌متحده را داده است.

ترامپ به خوبی درک نکرده که جایگاه ایران در منطقه قوی‌تر از زمانی است که ایالات‌متحده راهبرد محدود کردن «تهدید جمهوری اسلامی» را کلید زد. ایران برای مقابله با فشار آمریکا به روابط فرهنگی عمیقش با مسلمانان شیعه و شبکه‌ای از شبه‌نظامیان و نیابتی‌ها در منطقه متکی است.

خروج از برجام نیز گام دیگری بود که ترامپ در مسیر از بین بردن برتری آمریکا در مهار «جاه‌طلبی‌‌های» ایران برداشت. اکنون تهران علاوه بر بازگشت به برنامه هسته‌ای خود در زمینه موشک‌های بالستیک، پهپادها و قابلیت‌های سایبری نیز سرمایه‌گذاری سنگینی انجام داده است.

اگرچه اعتراضات در عراق و لبنان، شکاف‌های راهبرد منطقه‌ای ایران را نمایان کرد، اما ترور ژنرال سلیمانی به ایران در بازیابی نفوذش در عراق کمک کرد و خشم مردم را به سوی رفتار منطقه‌ای آمریکا چرخش داد. تصمیم آمریکا برای ترور قاسم سلیمانی تصویب خروج نیروهای آمریکایی از عراق را در پارلمان این کشور به همراه داشت.

 اکنون آمریکا برای ایران تهدیدی بزرگ‌تر از هر هرج‌ومرج منطقه‌ای است. بنابراین اگر آمریکا در منطقه باقی بماند باید با بی‌ثباتی، جنگ‌های نیابتی، تروریسم، موج پناهندگان و بحران‌های سیاسی در بخش‌های وسیعی از منطقه- از افغانستان تا شامات- مقابله کند.  ایالات‌متحده اکنون برای مهار ایران باید قدرت و ثبات را به جهان عرب بازگرداند. باراک اوباما به درستی درک کرده بود که کاهش تنش‌ها با ایران بهتر و خردمندانه‌تر از تلاش برای جنگ با آن در یک جهان عربی درهم‌ شکسته است.

اگر تنش‌ها از کنترل خارج شود، جنگ بی‌‌پایان دیگری این بار با کشوری در خواهد گرفت که جمعیتی ۸۰ میلیونی، خشمگین و متحد دارد. ترامپ برای رسیدن به راهبردی با دوام باید به فراتر از «تقابل و محدودسازی» بنگرد، در غیراین‌ صورت آمریکا در باتلاقی تازه در خاورمیانه گرفتار خواهد شد.